شعر ولادت کریم اهل بیت

حی علی الکریم

مقصود عشق حس شعوری خدایی است
احساس اولین قدم آشنایی است

عشقی که ابتدای ازل ابتدای اوست
عشقی که مرز نقطه بی انتهایی است

قرص مهتاب

وقتش رسیده تا که قَدری با خدا باشم
به اصلِ خود برگردم از غفلت جدا باشم
با اهلِ دنیا هرچه که بودم دگر کافی ست
حالا زمانش شد که با اهلِ ولا باشم

حُسنِ مطلق

ریسه بندان کن، علیِ مرتضی(ع) بابا شده
نیمۂ ماهِ خدا شیرخدا بابا شده
میرسد امشب رطب از دستهای جبرییل
روزه دارن! حیدرِ آل کسا، بابا شده

گفتم یا حسن

گوشه هایی از مناجات سحر دارد لبم
موقع بوسه به خاک پا هنر دارد لبم
جای حرمان و عطش، قند و شکر دارد لبم
از حوالی سبو و می گذر دارد لبم

حسن جان

شیرین تر از شکر که بر لب می نشیند
بر روی لب یا رب و یا رب می نشیند
الحمدلله بر لبان دائم الذکر
اسماء حسنایش مرتب می نشیند

کریم کریمان

اگر ربنا ربنا کرده ام..
سحرها خدا را صدا کرده ام..
خودم را بر این سفره جا کرده ام..
دراین پانزده شب دعا کرده ام..

یا حسن

پاشید دستِ حق به جهان،تا لُعاب را
عالَم به خود گرفت شُکوهِ خضاب را
طبعم گرفته رونقِ عهدِ شباب را
باید سرود حالتِ این التهاب را
باید شکست پیلهٔ تَنگِ حُباب را

میلاد حسن آمده

ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش
میلاد حسن آمده گوئید سلامش
او کیست که هرلحظه در این شام بهاری
گل می شکفد از لب زرین کلامش

ای به آقایی ملقّب

ای به آقایی ملقّب، یامُعزّالمؤمنین
نام ِ تو ذکرِ مجرّب، یامُعزّالمؤمنین

نزد ِ سائل ها کریم و در هیاهویِ نبرد؛
از جنم هستی لبالب، یامُعزّالمؤمنین

دست های کریم

دست های کریم تو فهماند
که سخاوت به مال و ثروت نیست
در تواریخ مثل تو هرگز
هیچ کس صاحب کرامت نیست

خوشهء چشم سیاهت

خوشهء چشم سیاهت بار دارد می دهد
مجمر دستان تو افطار دارد می دهد
مستی شاءن نزول آیه های خنده ات
دست جبریل امین هم کار دارد می دهد

کریم اهل بیت

می سپارم گوش جانم را به فرمان حسن
خوش به حال منکه هستم کلب دربان حسن

پا نخواهم پس کشید از این عقیده هیچ وقت
من حسن را می پرستم،جان به قربان حسن

دکمه بازگشت به بالا