من کیستم بجز دو سه خط شعر ناتمام
یک روح بی اراده و یک مستی مدام
ای آنکه آسمان و زمین در مدار توست
روی تو صبح روشن و موی تو رنگ شام
من کیستم بجز دو سه خط شعر ناتمام
یک روح بی اراده و یک مستی مدام
ای آنکه آسمان و زمین در مدار توست
روی تو صبح روشن و موی تو رنگ شام
کشیده از همان آغاز نرجس انتظارش را
نه چندین روز و شب, نه ماه خالص انتظارش را
ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس
برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را
عشق رختیست که بر قامت جان دوخته ایم
این متاعی است که جان داده و نفروخته ایم
ترس از فقر ونداری دو جهان در ما نیست
عشق رزقیست که تا آخرت اندوخته ایم
به کام خلق نشاطی که میدهد رطبش
هزار سال دگر هم نمی رود طربش
طبابتی ست برای طبیب ما که هنوز
نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش
تو آمدی برکت ها در این جهان آمد
به برکت تو برای جهان امان آمد
به چشم روشنی ات ماه آسمان آمد
شعاع نور تو از روم باستان آمد
کی میشود دنیا خدایا پاک و نورانی
خسته شدم دیگر از این دنیای ظلمانی
شب تا سحر را سوختم من عین پروانه
خیرات شد خاکسترم مانند قربانی
بس نیـسـت آقـا نیمـه ی شعبان بی تو*
خسته شدم از دست این دوران بی تو
آقا بیـا چـون رفته رفته سست گردیـد
در بیـن هـر سیـنـه همـان ایمـان بی تو
یا حضرت مهدی کم ما و کرم تو
رخست ٬ که بیاییم بزیر علم تو
ما منتظران ٬ منتظر پا قدم تو
غفلت از راه تو بی یار شدن هم دارد
غرق در درهم و دینار شدن هم دارد
خواب شهوانی ما عار شدن هم دارد
“غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد”
شهر , آذین شده و منتظر یار شده
لحظه ی عاشقیِ “آمدن” انگار شده
آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد
ماه , همسایه ی دیوار به دیوار شده
تا که گردیدم آشنای سحر
شددلم وادی صفای سحر
بین سجاده تربتم گل شد
بانم اشک وگریه های سحر
صدای پای کسی از بهشت می آید
خدای عاطفه و سرنوشت می آید
و عطر یاس حسینی سرشت می آید
کسی که ناحیه ها را نوشت می آید