من به روی تل,برادر بر زمین
آن گل خونی پرپر بر زمین
کار خود کردند آخر کوفیان
پیکرش زخمی شد آخر بر زمین
من به روی تل,برادر بر زمین
آن گل خونی پرپر بر زمین
کار خود کردند آخر کوفیان
پیکرش زخمی شد آخر بر زمین
این تیغ ها نظام تنت را به هم زدند
تر کیب صورت و بدنت به هم زدند
تیزی نیزه های پر از خشم شامیان
تصویر کهنه پیرهنت را به هم زدند
دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را
دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را
دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند
دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را
بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن
بس کن حسین مادرمان را صدا مکن
بس کن حسین هستی من سایه ی سرم
بس کن حسین جان من و جان مادرم
گفتم اگر سرت نبود پیکر تو هست
مادر اگر که نیست ولی خواهر تو هست
اما چه پیکری که چه راحت بلند شد
دیدم که عضوهات به یک نقطه بند شد
گل جمال تو سرخ و چو ارغوان دیدم
میان خون بدنت را چه ناتوان دیدم
مگرنه اینکه فرات مهر مادرت بوده
تو را کنار شریعه ز تشنگان دیدم
این رفتن و نیامدنت کشت زینبت
هرم عطش وسوختنت کشت زینبت
دشت لبت کویر شد از تشنگی حسین
این خشکی لب و دهنت کشت زینبت
حرم تا قتلگه را خواهرت دید
به زیر خنجر تیز حنجرت دید
لب عطشان وتشنه , نیمه جانی
تمام لحظه ها را مادرت دید
خوشم که حنجره من برای توست,حسین جان
به سینه ام غم کرببلای توست,حسین جان
برای هر غم دنیا چرا به گریه بی افتم
سرشک دیده فقط در عزای توست,حسین جان
نه دست و پا نزن سرت از دست می رود
دار و ندار خواهرت از دست می رود
وقتی که گرگهای گرسنه رسیده اند
دیگر تمام پیکرت از دست می رود
آن ظهر شوم خاک وَ افلاک شد یکی
افتادی آسمان و زمین پاک شد یکی
آیه به آیه ی بدنت – خاک زیر پا
این دو به دست مردم بی باک شد یکی
آه از آن لحظه ای که طوفان شد
کربلا قتله گاه قرآن شد
مرکب بی سوار شاه شهید
راهی خیمه گاه سلطان شد