با اینکه عمری در دواوین کهن هستی
ام البنین! اما فراتر از سخن هستی
مانند زهرا از تو بوی گریه می آید
ام البکای دیگری در شعر من هستی
با اینکه عمری در دواوین کهن هستی
ام البنین! اما فراتر از سخن هستی
مانند زهرا از تو بوی گریه می آید
ام البکای دیگری در شعر من هستی
قطره به قطره راهی دریا شدن کم نیست
نوکر شدن , سلمان شدن , منّا شدن کم نیست
اصلا گدایی همین بانو بزرگم کرد
با دست خالی اینقدر آقا شدن کم نیست
به تمنای طلوع تو زمان چشم به راه
به هوای نفست کون و مکان چشم به راه”
سالها میرود و حرف دل من این است
تا به کی صبر کنم ؟تا چه زمان چشم به راه؟
من از فراق تو غم غربت گرفته ام
افسردهو شکسته و محنت گرفته ام
اذندخول دیدن تو گریه کردن است
باگریه برتو اذن عیادت گرفته ام
یاسواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یاپیاده می رسید دور و برم را می گرفت
سوزشموی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسیداز پشت سر موی سرم را می گرفت
بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن
بس کن حسین مادرمان را صدا مکن
بس کن حسین هستی من سایه ی سرم
بس کن حسین جان من و جان مادرم
میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت
میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت
عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود
میرسد روزی که با حال بکا می بینمت
باید حلال زاده به داییش بره
به دایی کرببلاییش بره
باید که مردونگی یاد بگیرن
باید اجازه ی جهاد بگیرن
رفیق نیمه راه من رسیدی
تمام تکیه گاه من رسیدی
خوش اومدی خرابه ای باباجون
بین حالم خرابه ای باباجون
من تو رو دارم دیگه غم ندارم
من تو رو دارم چیزی کم ندارم
به من بگو که چی شده داداشی
دق میکنم اگه پیشم نباشی
جانعالم تصّدق سرتان
به فدای شما و مادرتان
توامیری امیر قلب منی
و منم من همیشه نوکرتان
بیت الغزل روضه ی مادر , پهلو
در زیر فشار لگد و در , پهلو
اول سپر بلای حیدر , زهرا
اول سپر بلای “کوثر” پهلو