علی اصغر یزدی

شاه طوس

نقاره می زنند چه شوری به پا شده
عمری دلم مریض امام رضا شده

پابوس شاه طوس میاید مسلما
جامانده ای که تشنه ی کرببلا شده

ساقی میخانه ام

تنها امید این دل دیوانه ام هستی
مانند شمعی در دِلِ ویرانه ام هستی

وقتی که از تاک ضریحت بوسه می گیرم
یعنی که قطعا ساقی میخانه ام هستی

صدق خدا

دینِ خدا را عده ای در دام می بردند
تحریفِ خود را در دِلِ اسلام می بردند

با دیدنِ ریشِ سفیدش دشمنان ای کاش
حداقل او را کمی آرام می بردند

شهید عشق

دینِ خدا را عده ای در دام می بردند
تحریفِ خود را در دِلِ اسلام می بردند

با دیدنِ ریشِ سفیدش دشمنان ای کاش
حداقل او را کمی آرام می بردند

شراب عشق

شراب عشق شمارا خمار باور داشت
حدیث جبر تو را اختیار باور داشت

اگر که خواند تو را رب مشرق و مغرب
به اقتدار تو پروردگار باور داشت

بغضِ در گلو

در حریمی که روضه ممنوع است
روضه خوان شما خودِ قبر است
پیش جهل مدبران بقیع
چاره ی بغضِ در گلو صبر است

نور شمس

«درد» آمدیم لطف تو مارا دوا کند
شاید «غریبه» را نگهت آشنا کند

هر روزه دار پیش ضریح تو در نجف
با حبه های زرد عنب روزه واکند

قبله ی عشّاق

قلبی که فقط خانه ی دلجوی امیر است
مجنون شده ی طره ی گیسوی امیر است

آن قبله که عشّاق بر آن سجده گذارند
نوری ست که در تاق دو ابروی امیر است

عشق علی

زاهد نماز همچو گنهکار بشکند
در خلوتی که توبه ی هُشیار بشکند

روز حساب نزد امیر ست شیخ شهر
باید دهان خویش ز گفتار بشکند

اهل معنا

طلا می خَرَند و بدل می فروشند
چرا زهد پوشان دغل می فروشند

اگر دین دینار آلوده دیدی
بدان علم داران عمل می فروشند

رویای هر شب

معنای جذر و مد نگاه تو ماه شد

زلفت گرفت چشم تو عالم سیاه شد

بر عاشقان ,نگاه به رویت رفاه شد

اینگونه شد که وصف تو همچون اله شد

زنجیر ها

هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست

زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست

دکمه بازگشت به بالا