علی اصغر یزدی

آمدی قم بانو

مست صحن تو یقین می شکند خم را هم
خوب می دانم اگر بی تو شوم گمراهم

عالم از نور شما روشن و ما مدیونیم
به کرم خانه ی تو روشنی قم را هم

ولای شاه نجف

چشمان او تجلی الله اکبر است
در نزد او عوالم امکان مسخر است
ذات خدا از او دو,سه پله فراتر است
هر کس ولای او نپذیرفته کافر است

تو روی نیزه

زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود

آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود

خضاب

راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند
سر را جدا نموده و تن را گذاشتند

آقا بگو که بی صفتان روی پیکرت
جایی برای بوسه ی زهرا گذاشتند؟؟

مرد نخلستان

کاش می شد که مرد نخلستان خاک پایش مرا حساب کند

یاکه من را به جرعه ای می ناب از شراب رخش خراب کند

این سئوالیست کهنه در ذهنم به کدامین گناه رب جلیل

با غم دوری از نجف مارا در زمین این چنین عذاب کند

تمثیل ابروان تو

خورشید پیش نور شما روسیاه شد
هر کس ندید صحن تو عمرش تباه شد
میثم به دار عشق علی سر به راه شد
با ذکر او بساط طرب رو به راه شد…

دکمه بازگشت به بالا