قلم مست است در پسکوچهی این شعر دفتر هم
شراب ناب میریزد به کاغذ جای جوهر هم
مضامین بلندی ریخته در شعر کوتاهم
که دارد واژهواژه از لب من میرود سر هم
قلم مست است در پسکوچهی این شعر دفتر هم
شراب ناب میریزد به کاغذ جای جوهر هم
مضامین بلندی ریخته در شعر کوتاهم
که دارد واژهواژه از لب من میرود سر هم
اول به زینبش دم در احترام کرد
با اذن او ورود به بیتالامام کرد
تا خاطرات شعلهور از یادها رود
معروف شد به اُمّ بنین، ترک نام کرد
مگیر فرصت بارانی نگاهم را
مگر که پاک کنم نامهی سیاهم را
جز اعتراف ببین آه در بساطم نیست
ولی تو میخری آیینهوار آهم را
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بیحد مگر از سوی خدا نیست
در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیهی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا…》نیست
ای که پیش از خلقت خود امتحان پسدادهای
از ازل -آری- برای سوختن آمادهای
“بَضعَهٌ مِنّی” شدی یعنی خودِ پیغمبری
شأن تو این نیست که تنها پیمبرزادهای
محاصرهست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم یَزَلی قابل محاصره نیست
تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد
شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد
از داغ پیدرپی سزاوار است شیعه
با گریه مژگان ترش آتش بگیرد
قلم مست است در پس کوچهی این شعر دفتر هم
شراب ناب میریزد به کاغذ جای جوهر هم
مضامین بلندی ریخته در شعر کوتاهم
که دارد واژهواژه از لب من میرود سر هم
شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن
تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن
من به فهم ناقص خود اینقدَر دانستهام
میتوان در وصف او یک عمر منبر داشتن
خوش است لالهی آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالهی جدید شدن
چنان که داد به تو رخصت شهادت را
مباد از کرم شاه ناامید شدن
کدام شعر به وصفش سر خطر دارد؟
به وصف او که خودش شعرهای تر دارد!
تمام شعر جهان یک طرف، مقابل آن
قصیده ای که مدال از پیامبر دارد
کوچه آبستن یک حادثه بود
مادرم گفت حسن جانم زود
گام بردار مبادا امروز
بشوی شاهد این آتش و دود