فرشید یارمحمدی

دعا کن بمانی

الهی بمیرم که مضطر شدی
بمیرم زمین گیر حیدر شدی
دعا کن بمانی که شاید گلم
دوباره خدا خواست مادر شدی

وصیت

الهی بمیرم که مضطر شدی
بمیرم زمین گیر حیدر شدی
دعا کن بمانی که شاید گلم
دوباره خدا خواست مادر شدی

بر روزگار زار خودم گریه می کنم

بر روزگار زار خودم گریه می کنم
بر دوری ام ز یار خودم گریه می کنم

سال هاست می شود حرمت را ندیده ام
از دوری از دیار خودم گریه می کنم

از آن همه سپاه فقط آه مانده است

از آن همه سپاه فقط آه مانده است
بر زینب اشک های شبانگاه مانده است
خواهر ببین که بی تکیه گاه مانده است
قدری نفس بزن چقدر راه مانده است

ای خاطرات جمعه ها ای مهربانم

ای خاطرات جمعه ها ای مهربانم
تنها غریب آشنا ای مهربانم
از ابتدای خلقتم بستم دخیلی
نذر تماشای شما ای مهربانم

غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد

غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد
غروب بود که از پشت ذوالجناح افتاد

نگاش سمت حرم بود و بر زمین می خورد
پناه اهل حرم بود و بی پناه افتاد

غریب و خسته ای

غریب و خسته ای جان می دهد به گودی گودال

و خواهری که به سر میزند به گودی گودال

چه ازدحام عظیمی گرفته دور و برش را

چه محشری که به پا میشود به گودی گودال

یک بار دیگر …

حرفی بزن با دخترت یک بار دیگر

تا جان بگیرد خواهرت یک بار دیگر

با لخته های خون پیشانیت بابا

حالی بپرس از همسرت یک بار دیگر

میکده ی عشق

عمریست که در میکده ی عشق مقیمیم

روزی خور خان کرمو جود رحیمیم

بی شک بُود ازیُمن ولای شه ابرار
کز دوزخ دادارچنین طرد و رجیمیم

برات کربلا

باز آمدیم و جمع شدیم از برایتان

تا رزق مان دهی که بباریم پایتان

راه نفس کشیدنمان تنگ می شود

هر جا که یاد می شود از کربلایتان

حلقه بر در

درب این میخانه را با عشق اکبر میزنم

سرخوش از جام نگاهش حلقه بر در میزنم


از خم گیسوی او دل تا ابد پا بست شد

خنده ی نادیده اش را دید و یکسر مست شد

ای جان زینب

 

ای که گرفته صبر من این نام و اسمت

برده تمام هوش من کرب و بلایت

افتاده ای در کربلا ای جان زینب

باشد فدای راه تو این جان زینب

دکمه بازگشت به بالا