شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

حلقه بر در

درب این میخانه را با عشق اکبر میزنم

سرخوش از جام نگاهش حلقه بر در میزنم


از خم گیسوی او دل تا ابد پا بست شد

خنده ی نادیده اش را دید و یکسر مست شد

چشم هستی در دوعالم دلبری چون او ندید

دلبری که دلبریش را حسین هم میخرید


باده ی عشق علی را انبیاء هم میبرند

بهر عشقش را خریدن جامه از هم میدرند


در رخ ماه علی خود را تفحص میکنند

در هوای کوی او هردم تنفس میکنند


هر کدامیشان که طاق ابروان او بدید

قبله گم کرد و جبین بر خاک پای او کشید


جبرئیل هم تا نگاهش بر رخ اکبر فتاد

خاطرش پر زد مدینه مصطفی آمد به یاد


در مصاف روی او الحق که جبریل امین

در تحیر مانده بود و زیر لب گفتا چنین


دست نقاش رخ اکبر چها کردی چها

کز پی دیدار او آید به خاطر مصطفی


بسکه روی ماه او همچون رخ پیغمبرست

بر دلم افتاده شک آیا نبی دیگرست ؟


تا به خود آمد خودش را در حرای یار دید

احمدی در پیش و دل را در کف دلدار دید


غرق در روی مهش شد خواست تا حالی کند

خواست در آن عشق و حال از مصطفی یادی کند


در سرش افتاد تا با عشق روی مصطفی

مبعث احمد نماید بر علی اکبر روا


آری آن وحی خدا هم عاشق اکبر بود

در کلام و در مرامش مثل پیغمبر بود


گرکه میبینی حسین هم مشتری اکبرست

چونکه دیده در عبادت هم مثال حیدرست


پس دلا باید گلی شد تا حسین چیند تورا

باید از رنگ علی شد تا حسین بیند تورا

فرشید یارمحمدی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

  1. با سلام و عرضِ تبریک به مناسبتِ فرا رسیدنِ ماهِ مبارکِ رمضان
    با توجه به فعالیت هایِ موثرِ شما در عرضه ی دین و فرهنگ از شما دعوت می شود نوشته هایِ زیبایتان را در میکروبلاگِ شیعه کلوب ارسال نمائید.
    یا حق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا