محسن داداشی

محشرکبرا

شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع

دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع

به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن

آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع

شام یک محشرکبراست

شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع

دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع

به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن

آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع

رباب را نزنید

کسیکه دیده هزاران عذاب را نزنید

اسیر تشنۀ یک جرعه آب را نزنید

بزن به من همۀ تازیانه ات , اما

عروس مادرمان , رباب را نزنید

محسن داداشی

 

خنده دار نیست

مردم لباس پاره ما خنده دار نیست

رأس شهید کرب وبلا خنده دار نیست

ازگریه رقیه (س) خجالت نمیکشید؟

اشک یتیم خون خدا خنده دار نیست

دلت می آید؟

مرو ای بانوی تب دار دلت می آید؟

من و تنهایی و تکرار دلت می آید؟

تو فقط سعی نمودی که مسافر باشی

حیدر و این همه اصرار دلت می آید؟

همان ها

همان ها که علی را پیر کردند

به پای کودکان زنجیر کردند

بادست مهربان تو

بادست مهربان توزنجیرمیشوم

در راستای عشق تودرگیرمیشوم

ازکودکی بزرگ شدم زیر بیرقت

شکرانۀ جوانی خود پیرمیشوم

فکری به حال این گذر جمعه ها

باید تمام عمــر شما را صـــدا کنم

شاید که حق نان و نمک را ادا کنم

تا زنده ام به عشق تو باید,امام عصر

فکری به حال این گذر جمعه ها کنم

ای زاهد بدان

فقط آویزه ی گوشم همین مطلب بود

مهر تایید بهشت امضای یا زینب بود

بعد هیئت تاسحر بیدارم ای زاهد بدان

شب نشینی با حسین مثل نماز شب بود

 محسن داداشی

 

دکمه بازگشت به بالا