خلقت رعیت است و علی پادشاه خلق
باشد به دست باکرم او نگاه خلق
راه علی برو که ره حق ره علیست
حتی اگر به سمت دگر بود راه خلق
خلقت رعیت است و علی پادشاه خلق
باشد به دست باکرم او نگاه خلق
راه علی برو که ره حق ره علیست
حتی اگر به سمت دگر بود راه خلق
برای مدح حیدر در دهان خود زبان دارم
ازین رو بر لبم هر دم کلامی در فشان دارم
دخیل جان خود را بر در این آستان دارم
رگ حبل الوریدم را به دستش ریسمان دارم
کسی دکان نگشوده ست بی جواز علی
که رزق هیچ کسی نیست بی نیاز علی
خدا به داد ترازوی عادلان برسد
اگر حساب بسنجند با تراز علی
ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده
جز او کسی به جای پیمبر نیامده
جز او برای فاطمه همسر نیامده
از کعبه جز علی احدی در نیامده
یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده
گنبد طلای شاه را از دور می بینم
گلدسته را با حالتی مغرور می بینم
دور و برم تاریکی مطلق,ولی اینبار
در روبرویم عالمی از نور می بینم
به ذوالفقار شبیه است کارهای خدا
به هر که میل علی میکشد عذاب دهد
به شیخ , کعبه شود قسمت و به بنده , نجف
به هر که در خور شأن خودش ثواب دهد
قلم در دست می گیرم ولی ذهنم پریشان است
چه بنویسم از اوصافش؟ که او پیدا و پنهان است
صراط المستقیم و نقطه ی در باء بسم الله
علی تفسیر قرآن نه علی خود روح قرآن است
آخر تمام هستی ما می رسد به او
آخر جهات قبله نما می رسد به او
گاهی خدا اجابه کند گاه مرتضی
آری صدا بزن که دعا می رسد به او
اگر برند زپیکر هزار بارم دست
زدامن علی و آل برندارم دست
به دشمنان علی دست دوستی ندهم
اگر چه از جگر خاک و خون برآرم دست
ای نگاهت منبع بی انتهای تاک ها
ای دلیل سکر بی اندازه ی ادراک ها
جذبه ات کابوس نامردان و ذکر نام تو
قوّت قلب تمام مردها, بی باک ها
من را چه حاجتی ست به میخانه و شراب
مستی من تویی به خدا یا ابوتراب
عالم تمام قطره و دریا تویی علی
با ذکر نامتان همه را می کنم خراب
هر کس تو را نداشت لیاقت نداشته ست
هر کس نشد فدات , سعادت نداشته ست
در چشم اهل معرفت از خار کمتر است
هر کس که رنگ و بوی ولایت نداشته ست