انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد
بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد
انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد
بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد
عاقبت بچه شیر… شیر شده
وارثِ الـغـدیر اَمیر شده
از دلِ گاهـواره زود پرید
گفت بابا حسین دیر شده
شروع تلخ ترین لحظهء تلاقی بود
تمام معرکه مبهوت اتفاقی بود
زمین دوباره شد آبستن حوادث شوم
زمان گدازه ای از آتش فراقی بود
دو جرعه آب ندیدی رباب را کُشتی
سه جرعه تیر مکیدی رباب را کُشتی
نگاه سمتِ حرم نه , به سویِ علقمه کن
بگو عمو نرسیدی رباب را کُشتی
شهید کربلا باب الحوائج
کرم کن بر گدا باب الحوائج
دلیل آن تو بودی گر که ارباب
شده خون خدا,باب الحوائج
دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت
پدری که نگران سمت حرم بر می گشت
پسرش را به روی دست تماشا می کرد
چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد
تو به نی هستی و من مویکنانم پسرم
سرت ازنیزه نیُفتد نگرانم پسرم
به سرِنیزهی تو خیره شده چشم ترم
بی سببنیست اگر اشکفشانم پسرم
مادر به جای آب ز شرم تو آب شد
آتش گرفت , سوخت و غرق عذاب شد
بیهوده پا به سینه ی من میزنی , مکوب
حتی خیال قطره ی شیری سراب شد
بچه آهویم که در دام شما افتاده ام
گرچه در بندم ولیکن بنده ای آزاده ام
هر که نقش خویش را در خاکساری دیده است (1)
شاد از آنم خاکسار کوی ” آقازاده ” ام