مرضیه عاطفی

أختُ الرضا(ع)

تا کویرِ قم سراغ از ساحتِ دریا گرفت
آمدی و بر لبِ ایران تبسم پا گرفت

آمدی و شهد شد تقدیرِ شوره زارها
تا زمین شیرینیِ نام تو را بالا گرفت

غم ِ تو

زمین یک آهِ شعله ور درآورد
غم ِ تو اشکِ پیغمبر(ص) درآورد

تنت را تیرباران کرد و دیدم
دوباره نیزه ای دیگر درآود

ختم المرسلین

عرش را با ریسه های نور آذین بسته اند
گوشه هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته اند
سردرِ شهر مدینه ذکر آمین بسته اند
دورِ کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند

جان جوادت

با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را
زهرا(س) مهیّا کرد خرمایِ عزایت را

قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد
بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را

لحظه های آخر

لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد…

تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد

بیقرارم

اومدم تا که تو آرومم کنی
خیلی بیقرارم و دلم پُره
نگرانم! میگم این نوکرِ بد
نکنه به درد تو نمیخوره

اربعین را چه کنم؟

حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام
باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام

قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس
عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام

یا امام حسن(ع)

روزه بودی و همسرت ایکاش
با تو روراست بود و می شد قهر
تا مگر کینه پدر وَ جمل-
را نمی ریخت در پیاله زهر

به یادم مونده

به یادم مونده روزایی، که توو آغوش تو بودم
به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم

موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م
نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م

رمزِ غضبِ علی

در جهل، سرآمدی و بی مانندی
از خشم ِ خدا به تارِ مویی بندی
توهینِ تو شد باعث خشم زهرا(س)
با دست خودت گورِ خودت را کندی

گریه کردم

گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع)
تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع)

می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک
تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع)

آمد مادرت

کینه ها چون بود مادرزاد…آمد مادرت
کردی از پهلویِ او تا یاد…آمد مادرت

غربت و تنهایی ات بر هیچکس پوشیده نیست
تا نباشی هیچ دشمن-شاد…آمد مادرت

دکمه بازگشت به بالا