ای که سی سال تو با درد مدارا کردی
روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی
بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی
ای که سی سال تو با درد مدارا کردی
روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی
بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی
پدرم آدم شریفی بود
یا علی از لبش نمی افتاد
چون که تاب و تب علی را داشت
هیچ موقع تبش نمی افتاد
فرقش شکافت رُکنِ زمین و زمان شکست
یک ضربه زد ولی کمر آسمان شکست
نالید فاطمه که نزن نانجیب زد
از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست
عمر علی رسید به پایان دفترش
وقتی که سوخت سینه ی زهرای اطهرش
یک عمر پا به پای مصیبات فاطمه
خون دلی که خورد علی ، ریخت از سرش
ای کوفه حالا میچشی طعم یتیمی را
از دست خواهیداد بابایی صمیمی را
از رحمت حق بعد از او بیبهره خواهیماند
حتی نمیبینی به خود دیگر نسیمی را
دلت هوای اجل کرده نیمه جانی تو
در انتظار و هوایی آسمانی تو
بیا بگیر ز اسم خودت مدد ، برخیز
هنوز هم که هنوز است ، پهلوانی تو
علی جمال خدا و جلال زهرا بود
علی ولی خدا بود و وال زهرا بود
علی نفس نفس زندگی فاطمه بود
علی برای پریدن دو بال زهرا بود
از فرق تا ابرو ببین با سر چه کردند
نامردمانِ کوفه با حیدر چه کردند
کوفه شده مثلِ مدینه سرد و دلگیر
آن روزها با صورتِ مادر چه کردند
کتاب ما علی و کیمیای ما علی است
حرای ما نجف است هوای ما علی است
“حرام زاده رهش از حلال زاده جداست”
که انتهای نسب نامههای ما علی است
مردمی که به تو نظر کردند..
چشم بر روی دیگران بستند
محتضرها به عشق دیدن تو..
عوض احتضار، سرمستند
شاهی که غیر سرورم،او را خطاب نیست
کس جز خودش به نزد من عالیجناب نیست
مقصود من ز عرض ارادت خود علی است
تعظیم کردنم به هوای ثواب نیست
شب گذشت و حوالیِ سحر است
کوفه در انتظار یک خبر است
لحظه ی تلخ رفتن قمر است
گله ام از قضا و از قدر است