وسط شهر نبی غوغا بود
روضه در قامت عاشورا بود
همه جا بوی مصیبت می داد
باز هم فصل غم دنیا بود
وسط شهر نبی غوغا بود
روضه در قامت عاشورا بود
همه جا بوی مصیبت می داد
باز هم فصل غم دنیا بود
قامت آسمان خم است امشب
دل عالم پر از غم است امشب
از دو دیده به وسعت دریا
خون ببارم اگر کم است امشب
اولین حادثه این بار نبود
ولی انگار که تکرار نبود
صحنه انگار شبیه آن روز
شهر را طاقت دیدار نبود
دیدن روی شما کاش میسّر می شد
شام هجران شما کاش که آخر می شد
بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند
کاش این فاصله با آمدنت سر می شد
سالها با چاه همدم بوده ام
همنشین رنج و ماتم بوده ام
سالها در پیچ و تاب زندگی
همدم دیرینه ی غم بوده ام
با ناله های حیدر محراب گریه می کرد
از عمق زخم آن سر محراب گریه می کرد
در اوج بی قراری همراه اشک مولا
با سوز آه مادر محراب گریه می کرد
این گدا مرحمت از دست شما می خواهد
سخت بیمار شده دل که شفا می خواهد
با صفا با تو صفا , بی تو صفا بی معناست
بیت ویرانهء من از تو صفا می خواهد
هر کسی چیزی مهیّا می کند
عقده ها را از دلش وا می کند
بغض مولا چشمشان را بسته است
کینه ها دارد چه غوغا می کند
هر کسی چیزی مهیّا می کند
عقده ها را از دلش وا می کند
بغض مولا چشمشان را بسته است
کینه ها دارد چه غوغا می کند
دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود
غلام خانه به دوشی برای زهرا بود
نه من , که عالم امکان سراسرش هر دم
ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود
امشبکران درد دلم بی کران شده
بارانابرهای غمم بی امان شده
بازاین دل از غریبیتان حرف می زند
ازغربتی که همدم آن یک جوان شده