لب تشنه بود , تشنه یک جرعه آب بود
مردی که درد های دلش بی حساب بود
پا می کشید گوشه حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
لب تشنه بود , تشنه یک جرعه آب بود
مردی که درد های دلش بی حساب بود
پا می کشید گوشه حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
تا تل زینبیه و گودال قتلگاه
تا خیمه ها قدم به قدم گریه می کنم
با علقمه به یاد لبت آب می شوم
با روضه های مشک وعلم گریه می کنم