نگران بودم و از خیمه دویدم… دیدم
آمدم، لطمه زدم، جیغ کشیدم… دیدم
روی تل با سرِ زانو که رسیدم… دیدم
هرچه از مادرم آن روز شنیدم دیدم
دو قدم مانده به گودال خمیدم… دیدم
شاه لب تشنه ی من از سرِ زین افتادو…
نیزه ای آمد و از پشت زمین افتادو…
نگران بودم و از خیمه دویدم… دیدم
آمدم، لطمه زدم، جیغ کشیدم… دیدم
روی تل با سرِ زانو که رسیدم… دیدم
هرچه از مادرم آن روز شنیدم دیدم
دو قدم مانده به گودال خمیدم… دیدم
شاه لب تشنه ی من از سرِ زین افتادو…
نیزه ای آمد و از پشت زمین افتادو…
دل مرده ها که کار مسیحا نمی کنند
پَر میکنند از تن و پروا نمی کنند
شمشیر ها به امر تو در رفت و آمدند
جایی برای بوسه ی ما وا نمی کنند
دست بر قبضه ی خنجر زد وآمد سویش
بین گودال دو زانو شده رودر رویش
دست را بر بدنش میزد و با خیره سری
امتحان کرد به رگهای گلو چاقویش
این تیغ ها نظام تنت را به هم زدند
ترکیب صورت و بدنت به هم زدند
تیزی نیزه های پر از خشم شامیان
تصویر کهنه پیرهنت را به هم زدند
دور گودال ازدحامی شد
معرکه غرق در حرامی شد
تکیه داده به نیزه ای آقا
خاطرش محو خیمه ها می شد
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
دل های عرشیان همه در تاب و در تب است
اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی
خورشید من بدون تو هرروز من شب است
خوردی امروز نیزه فردا نَعل
نیزه هم چاره دارد اما نعل…
یک، دو، سه، چهار … ده تا اسب
روی هم میشود چهل تا نعل
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصله ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد
عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی
ذکری شبیه “زینب کبری” نخواهد شد
با اشک بیزوال خودم گریه میکنم
بر روز و ماه و سال خودم گریه میکنم
این پلک ها به روضهی تو زخم شد حسین
بس با زبان حال خودم گریه میکنم
راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند
سر را جدا نموده و تن را گذاشتند
آقا بگو که بی صفتان روی پیکرت
جایی برای بوسه ی زهرا گذاشتند؟؟
جعده بد بود ولی نجمه هوادارت بود
نگران تو و احوال دل زارت بود
دختر اشعث اگر یار وفادار نبود …
ام قاسم همه جا یار وفادارت بود