حسین قربانچه

خورشید آسمان

خورشید آسمان سیهچال ها منم

یوسف ترین مسافرگودال ها منم

شیرازه محولالاحوال ها منم

موسی ترینکلیم,در این سال ها منم 

زینبم , اسطوره ام

زینبم , اسطوره ام مهر و وفا را

نور می پاشم تمام کبریا را

در تمام عمر, با صبر و مدارا

یک به یک از پا درآوردم بلا را

عقیله

دل بـــاده بـنوش است  سر خان عقیله

خـورده شب و روز  از نمک و نان عقیله

هر قـلب حسینی که شده  واله و شیـدا

در بزم حـسینی شـده مـــهمان  عقیله

نه هم دمی

نه هم دمی ,نه مونسی ,نه یار و یاوری

جان کندنم چه سخت شد این روز آخری

 

یک سال و نیم هست که هِی می خورم زمین

مثل کبوتری که ندارد دگر پری

زینبم

زینبم ,اسطوره ام مهر و وفا را

نور می پاشم تمام کبریا را

در تمام عمر, با صبر و مدارا

یک به یک از پا درآوردم بلا را

قتلگاه

دیدمت در بین گودالی و غمگین می شوی

در میان حوض خون رفتی و رنگین می شوی

گاه زیر چکمه ها هستی و سنگین می شوی

گاه با سرنیزه ها بالا و پائین می شوی

باز وقت عاشقی شد

باز وق عاشقی شد باز درها باز شد

مهربانیخدا بر بندگان احراز ش

بندهءبیچاره با دست کریمی ناز شد

بال دادندو دوباره نوبت پرواز شد

مبتلای غم عشق تو

فکر وذکرم همه این بود که نوکر باشم 

سگ قلاّده گلاویز دم در باشم

فکر و ذکرم همه این بود که مجنون باشم

دائم الخمر می, ازساحل کوثر باشم

مادر آب

به نــــام آب مطهّر شدم ,خــدا را شــکر

به بوی عـشـق مـعـطـّر شدم , خدا را شـکر

سِمت گرفتم و مادر شدم , خدا را شــکر

کـــنـیـز خانه ی حیدر شدم , خدا را شـــکر

ای حضرت حوریه

ای حضرت حوریه ای روح معانی

ای خاستگاه جلوه های لن ترانی

حالا نمیشد باز پیش ما بمانی؟

ما را مبرّا کن از این دل نگرانی 

ای حضرت حوریه ای روح معانی

ای حضرت حوریه ای روح معانی

ای خاستگاه جلوه های لن ترانی

حالا نمیشد باز پیش ما بمانی؟

ما را مبرّا کن از این دل نگرانی

عقیله

دلبـــاده بـنوش است  سر خان عقیله

خـوردهشب و روز  از نمک و نان عقیله

هرقـلب حسینی که شده  واله و شیـدا

دربزم حـسینی شـده مـــهمان  عقیله

دکمه بازگشت به بالا