سید حجت بحرالعلومی

شعر روضه حضرت ام کلثوم (س)

منم که شعله کشد هرم آفتاب از من
گلم, که مانده پس از کربلا گلاب از من

غریب صفحه ی تاریخ ام کلثومم
که قول صبر گرفته ابو تراب از من

مادر ادب

نشسته بود ببیند مگر جوانان را
و داشت زیر نظر پهنه ی بیابان را

سپاه زینب کبری که می رسید از دور
بلند شد بتکاند غبار دامان را

برخیز حسینم

برخیز و ببین عاقبت و آخرمان را
لبهای ترک خورده و چشم ترمان را

برخیز که از باغ خزان خورده ببینی
گل های کبود آمده ی پرپرمان را

عزیز پروردگار

نسیم از سر گیسوی یار میآمد

دوباره نخل امامت به بار میآمد

میان مکه و یثرب به منزل ابواء

در اوج گرمی صحرا بهار میآمد

ای وای

ای وای اگر موی سرت سوخته باشد
در آتش خیمه جگرت سوخته باشد

سخت است که فریاد زنی در دل آتش
چون حنجره ی نوحه گرت سوخته باشد

کریم اهل بیت

پیش چشم قاسم و نجمه , حسن از حال رفت
در مدینه آن غریب در وطن از حال رفت

تا که شد محروم از عطر کریم اهل بیت
خاک مصر و یثرب و شام و یمن از حال رفت

از نفس گرچه خواهر افتاده

از نفس گرچه خواهر افتاده
باز یاد برادر افتاده

این همه راه آمده اما
وسط راه آخر افتاده

لهوف

 

در سرخی نگاه شما غم درست شد
از آن غروب بود که ماتم درست شد

از سال شصت و یک که زمین خورد آسمان
حال و هوای ماه محرم درست شد

شعر روضه تخریب بقیع

هر چند که این مقبره ویران شده انگار
با این همه چون ملک سلیمان شده انگار

هر چند که می خواست نماند اثر از تو
زوار بقیع تو دو چندان شده انگار

حق

مستی به سر از حد نصاب افتاده
در بحر نجف مگر شراب افتاده ؟

آباد شود دین و دل و دنیایش
در صحن تو هر کس که خراب افتاده

گفتند از درون جگرش پاره پاره شد

گفتند از درون جگرش پاره پاره شد
وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود

بر دامن حسین سرش بود و گریه کرد
چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود

ﺑﺮﺧﻴﺰ و ﺑﺒﻴﻦ ﻋﺎﻗﺒﺖ و ﺁﺧﺮﻣﺎﻥ ﺭا

ﺑﺮﺧﻴﺰ و ﺑﺒﻴﻦ ﻋﺎﻗﺒﺖ و ﺁﺧﺮﻣﺎﻥ ﺭا
ﻟﺒﻬﺎﻱ ﺗﺮﻙ ﺧﻮﺭﺩﻩ و ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻣﺎﻥ ﺭا

ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻛﻪ اﺯ ﺑﺎﻍ ﺧﺰاﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺒﻴﻨﻲ
ﮔﻞ ﻫﺎﻱ ﻛﺒﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ی ﭘﺮﭘﺮﻣﺎﻥ ﺭا

دکمه بازگشت به بالا