گرچه از داغ توام هر دم لبالب بیشتر
با تو شادم از تمام عمر، امشب بیشتر
از ادب دور است من اینگونه پیشت آمدم
سوخته مویم، نخواهد شد مرتب بیشتر
گرچه از داغ توام هر دم لبالب بیشتر
با تو شادم از تمام عمر، امشب بیشتر
از ادب دور است من اینگونه پیشت آمدم
سوخته مویم، نخواهد شد مرتب بیشتر
من رزق گریه ی سحرم را گرفته ام
از این و آن، سر پدرم را گرفته ام
تکه به تکه نیزه تنش را خلاصه کرد
از دست چوب، مختصرم را گرفته ام
بعد تو میون شعله ها و دود
گُلای خیمه شدن یاس کبود
میدونی بابا من از چی دلخورم
ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود
خیلی دلم تنگ شده واست بابا
دلتنگتم با همه وجودم
چطور دلت میاد پیشم نمیای؟
من که برات دختر خوبی بودم
دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی
کاش بمانی کنار دختر زخمی
باز بسوزان مرا به سوز صدایت
باز صدایم بزن زحنجر زخمی
روی زخمای دلم نمک زدن
منو هم غاصبای فدک زدن
پیش هرکسی که گفتم یتیمم
جای دلداری منو کتک زدن
زحمتِ زائرِ نوازیهایِ او را از قدیم
آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم
آفتابی نیست بعد از تو هوای صورتم
شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده ها
رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم
ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است
می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است
گمانم دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل
که می آید به دست بسته و قد کمان این طفل
اگر مادربزرگش را چهل تن میزدند آن روز
چهل منزل کتک خورده ست از یک کاروان این طفل
هم موی مرا شمر به اصرار کشیده
هم گوش مرا زجر به اجبار کشیده
چون مادر تو گونه ی من موقع سیلی
از دست گذر کرده به دیوار کشیده
دستی به چشمهای ترم خورد بی هوا
سر نیزه ای به بال و پرم خورد بی هوا
از جانب یهود ببین پاره های سنگ
از چند زاویه به سرم خورد بی هوا