شعر روضه

الطاف کریمان

وقتی که الطاف کریمان بی حساب است
هرکس گدای عشق شد عالیجناب است

پس عاقبت به خیری خود را خریده
هرکس اسیر خاندان بوتراب است

عزیز حسین

گرفته سوز صدایت تمام دنیا را
و گریه هات به آتش کشیده جان ها را

بس است دست خودت را تکان مده بانو
عذاب میدهد این گریه های تو ما را

رباب

شکسته پشت غم از بار غصه های رباب

از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب

به سوز سینه ی گهواره داغ غمزده است

شرار زخم دل خون لای لای رباب

شعر روضه حضرت زینب (س)

ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر

چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر

حرم

مثل گنجی که نهان در دل ویرانه شده
هر که شیدای تو شد عاقل و فرزانه شده

آشناها که به دیوانهء تو سنگ زدند…
به تو دل بسته و با غیر تو بیگانه شده

الهی العفو

مابین خوبانت به بدها هم نظر کن
یک بار هم از کوچه اینها گذر کن

خیلی گناه آورده ام اینجا ببخشی
شام مرا با نور آمرزش سحر کن

عزیز دل حسین

آنکه در شام سر از کار تو در می آورد
داشت از حال پدر با تو خبر می آورد

آن شبی را که تو از ناقه زمین افتادی
عمه ای کاش برای تو سپر می آورد

عزیزم

رفتی و سهم من شده درد و بلا حالا
بالاست از هجران تو دست دعا حالا

قرآنِ زینب ، از تو یک بوسه طلبکارم
پایین بیا از روی رحل نیزه ها حالا

سوخته رویم

در وادی ایمن قدمی پا نگذراند..
عشاق محلی به تسلی نگذراند

بوسیدن تو ضعف و عطش را ز تنم برد
گیرم جلویم آب و غذا را نگذارند

پدر جان

چقدر حرف که بی ربط آمده، تا… با…
برای آنکه شود حرف من مهیا با…

دو چشم من به گمانم که آشنا هستید
یکی دو بار به نی دیده ام شما را با…

سه ساله کربلا

جز زیر سر تو سایه ای نیست پدر
جز عمه، برام دایه ای نیست پدر
زخم لب تو رقیه ات را سوزاند
از آبله ها گلایه ای نیست پدر

ابتا یا حسین

نیست عاشق آنکه اینجا حرف جان را میزند
دخترت پای تو قید این جهان را میزند

زجر زجرم میدهد به هر طریقی در طریق .
تا شود نیلی به یاست تازیان را میزند

دکمه بازگشت به بالا