عارفان را اینچنین در باور است
طفل این گهواره شیخ اکبر است
این علی ابن حسین ابن علیست؟
یا خدایا عیسی پیغمبر است
عارفان را اینچنین در باور است
طفل این گهواره شیخ اکبر است
این علی ابن حسین ابن علیست؟
یا خدایا عیسی پیغمبر است
شیرینیِ داغت به دلی گر بنشیند
پای غم تو تا دمِ آخر بنشیند
جز تو چه کسی لایق این نام..؛ “حسین”..،است…
تنها به تو این واژه یِ دلبر بنشیند
تا “یا حسین” ذکر شریف شفاعت است
نامی به غیر نام تو بُردن حماقت است
هرگز به سینه ام نزدی دست رد حسین
آخر چه کس شبیهِ تو اهل رفاقت است!؟
این طفل به خواب رفته در گهواره
شاهی است که تکیه داده بر گهواره
تنها نه دو تکه چوب بنگر که شده است
خورشید و ستاره و قمر گهواره
ازقضا قصه ی تقدیر بهم خواهد ریخت
میرسد زود ولی دیر بهم خواهد ریخت
خواب دیده است کسی قحطی آب آمده است
یوسف از گفتن تعبیر بهم خواهد ریخت
دریای عالم بود ، اما رود می رفت
مقصودِ عقبا ، خود سوی معبود می رفت
پای پدر لرزید دنبال قدمهاش
از جان شاهِ عشق هر چه بود می رفت
قرص ماهی از دل گهوار بیرون میزند..
شیرخواره مثل یک سردار بیرون میزند
یک علی زیر عبا و یک علی روی عبا
از دم خیمه علی هربار بیرون میزند
شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود
چشم های من فقط با نام تو تَر میشود
قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو
خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود
ای علی هایی که اطرافم تجلّا می کنید
چشم های خسته ام را مثلِ دریا می کنید
قطعه قطعه بر زمین افتاده اید و با ادب
مرگِ بابای ز پا افتاده ..امضا می کنید
در روایات آمده قدّ ِ بلندی داشتی..
اوّلین شهزاده…گیسوی کمندی داشتی
نامِ زیبایت علی بود و علی اکبر شدی
در سخن گفتن..کلامِ پُر ز قندی داشتی
پدری پیر شده بر سر نعش پسرش
محتضرشدبه خدا وای چه آیدبه سرش
صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین
اربا اربا شد و پاشید تمام جگرش
سپاه شمر رسیدند درهمش بکنند
به تیغ و نیزه سپردند تا کمش بکنند
قرار بود که باشد مقطعه بدنش
عیان که شد نوه ی فاطمه ست می زدنش