واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
پسرم پیرهنت را چه بهم ریخته اند
باغ من یاسمنت را چه بهم ریخته اند
تو خلاصه شده بودی به حسین و به حسن
هم حسین و حسنت را چه بهم ریخته اند
باید او پاشود از خاک جگر جمع کُنَد
دیگر استاد شده دشمنمان در «کشتن»
آخرین شیوهی قتل است، پیمبر کشتن
کوفیان درس گرفتند، از «ابن ملجم»
تا رسیدند، در این جنگ، به «حیدر کشتن»
سلام آقای مهربون
گل زمین و آسمون
از بس که گریه می کنی
چشات شده کاسه ی خون
قبل رفتن سری به حرم بزن
سری به خیمه عمه هم بزن
هی از این خیمه به اون خیمه برو
جلوی چشام یه کم قدم بزن
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
نامش علی و اوست سرتا پا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟
خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد
حضرت آینه در خانه پیمبر دارد
خوش به حال پدری که علی اکبر دارد
دست این طایفه از عرش فراتر رفته
پسر ارشد این خانه به حیدر رفته
مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده
در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده
دیگر استاد شده دشمنمان در «کشتن»
آخرین شیوهی قتل است، «پیمبر کشتن»
کوفیان درس گرفتند، از «ابن ملجم»
تا رسیدند، در این جنگ، به «حیدر کشتن»
لخته خون مانده در گلویت علی؟
بی تو دق میکنم گل لیلا
التماس تو میکنم پسرم
علی اکبر! بگو!بگو! :”بابا”