شعر ماه رمضان

باور نمی کنم

 

باور نمی کنم که مرا هم خریده ای!

آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای؟

لایق نبوده ام بنشینم کنار تو

با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای!

حرام نیست

آن دل که پر ز لقمه نان حرام نیست

در سر کشی نفس یقین بی لجام نیست

شب زنده دار زنده به عشق و محبت است

خواب خوش زمانه وگر نه حرام نیست

هلال ماه خدا

 

امشبهلال ماه خدا شد هلال من

یعنیکه پر ز می شده جام وصال من

چندیبود که منتظر ماه رحمتم

شکرخدا که ماه خدا شد حلال من

بساط مهمانی

 

امسال هم چیدی بساط میهمانی

بال و پرم دادی که گردم آسمانی

منت نهادی در به رویم باز کردی

آغوش بگشودی برای هم زبانی

از غیر تو

 

اگرچه با تو از غیر تو گفتم

خودمرا در دل دنیا نهفتم

ولیاز بابت اشکی که دارم

خودتکاری کن از چشمت نیفتم

دین

 

از دین به جایحلم, تفاخر گرفته ام

اوصافی از قبیلتحجّر گرفته ام

در منجلاب کبرو حسد گیر کرده ام

حس می کنم کهبوی تنفّر گرفته ام

کسالت

 

طاعات ما اگر چه ز یاس و کسالت است

ما را فقط ز دوری و هجران ملالت است

بهره نمی برم ز مناجات نیمه شب

وای از عبادتی که سراسر کسالت است

نیایش

 

سفره ای بنداز و من را هم کنارش جابده

یا کریم  ابن ُ الکریم روزیِّسائل را بده

لقمه ی نانی بگیر و پر کن این دستفقیر

با نگاهی پاسخ این سینه ی شیدا بده

سفره ی افطار

 

نان و پنیر سفره ی افطارم از شما

آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما

آهنگ قلب بی رمق و هِــق هق گلو

العفو و آه و چشم گهربارم از شما

گریه می‌کنم

 

امشبفقط برای خودم گریه می‌کنم

ازدست کارهای خودم گریه می‌کنم

 

صحبتبه مرگ و قبر و عذابش رسیده است

درمجلس عزای خودم گریه می‌کنم

 

دکمه بازگشت به بالا