بر روی نیزه نشستی پا به پایت آمدم
دخترت را می زدند و در هوایت آمدم
گاه از پیشِ دو چشمانم چرا گم می شدی؟
گاه در بازارها پشتِ صدایت آمدم
بر روی نیزه نشستی پا به پایت آمدم
دخترت را می زدند و در هوایت آمدم
گاه از پیشِ دو چشمانم چرا گم می شدی؟
گاه در بازارها پشتِ صدایت آمدم
بغض مرا آه نهان گرفته
چشم مرا اشک روان گرفته
از بس زمین خوردم رمق ندارم
حتی دلم از آسمان گرفته
میان این همه مخلوق برگزیده شدم
برای گریه به داغ تو آفریده شدم
اگرچه وصل نصیبم نشد، همین کافیست
یکی دو بار حوالی یار دیده شدم
مائیم و شهری که هوایم را ندارد
من نه هوایِ بچههایم را ندارد
نامرد دیدم باز مردی کردم آقا
با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا
یا سید الاحرار از احرار کن مارا
سردار بی سر از کرم سرشار کن مارا
گرچه ریا بد نیست پای روضه ها اما
از نوکران خالص دربار کن مارا
شادی برای مردم و ماتم برای ما
خنده برای خلق ولی غم برای ما
خرج تو کرده ایم خدا کرد خرج ما
چه خیرها که داشت دودرهم برای ما
نامِ تو قولِ صادقِ انجیل
یدِ موسی؛ در بریدن نیل
صبر ایّوب در مسیر بلا
در دلِ شعله ها بهشتِ خلیل
ببین که با اهالی زمین چه میکند حسین
زمین نه، با تمام عالمین چه میکند حسین
غمش کنار میزند هرآنچه هست فاصله
دوباره با محرّمش ببین چه میکند حسین
قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم
حالِ دلِ ما زیرِ پرچم رو به راه است
عمریست گرچه رویمان آقا سیاه است
تغییر ده احوالِ ما را یابن زهرا..
اوضاعِ این نوکر فقط گیرِ نگاه است
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را به عهده ی اکبر گذاشتی
آفتاب روز ها و ماه شب شو با حسین
فارغ از عجب و ریا کبر و غضب شو با حسین
کربلایی!مفتخود را دست این و آن نده
دستچین مادرش شو منتخب شو با حسین