بیدها را حظِّ رقصیدن هدایت می کند
نورها را کِیف تابیدن هدایت می کند
ابرها را شوق باریدن هدایت می کند
چشم ها را لذت دیدن هدایت می کند
شعر مدح اباعبدالله الحسین
آمدی تا با سر خونی تو سامان بگیرم
خون حلقوم تو را با گوشه دامان بگیرم
جان من بر لب رسید از بس کتک خوردم پیاپی
چشم خود را باز کن شاید دوباره جان بگیرم
ما از حسین قول شفاعت گرفتهایم
با یاحسین از همه سبقت گرفتهایم
روز الست هر که به چیزی رسید و ما
عشق حسین را به امانت گرفتهایم
بخری یا نخری ما که خریدار توییم
ای طبیب همگان ما همه بیمار توییم
ببری یا نبری کربوبلا خود دانی
ما همه مشتری هر شب بازار توییم
الا ای آن که راه عشق را بر ما نشان دادی
هزاران دُر ز چشم ما نشان این و آن دادی
فقط یک بار حر العفو گفت و سر به زیر آمد
ز رافت بین آغوشت گرفتی و امان دادی
از سحرگاه تا حوالی شام
بر تو ای شاهِ شاهزاده سلام
بی تو عمرم همیشه حیف شده
تک تک لحظههام بی تو حرام
بال خوب است که توفیق پریدن باشد
سفره ی باز به شرط طلبیدن باشد
بارم افتاده به دادم نرسی بر بادم
در رفاقت همه جا ، جور کشیدن باشد
امشب گرفته این دلم حال و هوای تو
گفتم حسین وگریه ها کردم برای تو
آقا اجازه میدهی که نوکرت باشم
ارباب من باشی و من باشم گدای تو؟
وقتی سحر به یاد تو بیدار می شوم
دلتنگ صبح صحن علمدار می شوم
دارم به وضع تشنگی ات فکر میکنم
مثل دهان خشک تو آزار می شوم
شب جمعه است دلم باز حرم میخواهد
از در خانه ی ارباب ، کرم میخواهد
روز اول به من آموخته اند ، بیچاره
آن فقیریست که از دست تو کم میخواهد
فرار کردم من از زندانِ دنیا
امیدم اینه که توبه پذیری
مثه طفلی که محتاجِ به مادر
من اینجام که تو آغوشم بگیری
دست من را برده و بین جنان بگذاشته
دست من را مادرم در دستتان بگذاشته
عشق را ام البنینی وار یادم داده است
نام من را نوکر این آستان بگذاشته