به ساحتت بپذیر این سلام سادهی ما را
به جبر خویش درآورد علی ، ارادهی ما را
سروده ام غزلی را برای روز غدیرت
که بلکه وصف کند حال فوقالعادهی ما را
به ساحتت بپذیر این سلام سادهی ما را
به جبر خویش درآورد علی ، ارادهی ما را
سروده ام غزلی را برای روز غدیرت
که بلکه وصف کند حال فوقالعادهی ما را
چقدر عاشقانه با نسیم میزنی قدم
معادلات علم را چه ساده میزنی به هم
اجابت دعای دل شڪستگان به دست توست
و میزنی برای اهل عشق خیر را رقم
به نام اسوه ایثار حضرت زینب
به نام جلوه الله شوکت زینب
قسم به هر چه خدا آفریده در عالم
که هست ملک خداوند دولت زینب
صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است
عقل بسیط واله و حیران زینب است
ایوب صابر است ولیکن درین مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است
عفّت و عصمت تماماً در رکابِ زینب است
نورِ ماهِ آسمان،زیرِ نقابِ زینب است
عزّت و آزادگی،دل باختن بر وجه الحسین
این همه درک کرامت ها،به بابِ زینب است
دلبران را دل اسیرِ دلبری زینب است
عاشقان را سر فدایِ سروری زینب است
جن و انسان و ملائک را نگر چون یک به یک
بر کف آنها مدال نوکری زینب است
هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش
وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش
ای آنکه ناموسِ خدا هستی
پردهنشین عرش، نام توست
جایی که عقلِ ما نخواهد رفت
بالاتر از آنجا مقام توست
کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در
وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در
باز هم آئینه ها..عیدِ ولایت آمده…
شیعیانِ مرتضی!وقتِ ضیافت آمده..
خنده را از لب نیاندازید عیدِ واقعی ست
سینه چاکانِ علی…هنگامِ بیعت آمده
سلام ای مقصدِ غاییِ خلقت
سلام ای نقطه ی وصلِ حقیقت
غدیر ای چشمه ی جاری و جوشان
غدیر ای موجِ بیتاب و خروشان