شعر مدح حضرت ابوتراب

نقطه زیر باء بسم الله

حیدر که به ملک کل هستی شاه است

از حال تمامی بشر آگاه است

قرآن به طواف اوست دائم مشغول

چون نقطه زیر باء بسم الله است

مسعود یوسف پور

 

ساقی سلام

دستی به روی سینه تو هم احترام کن

همراه من به ساقی مستان سلام کن

ساقی سلام جرعه آبی به ما بده

ساقی سلام جام شرابی به ما بده

تا سر زند خورشید

تا سر زند خورشید او از صبح بامش

یک آسمان مست از تماشای مدامش 

تا گردباد شوق او در دشت پیچید

صدها رمه آهو نشسته بین دامش 

مدح مولا

باز مرغ غزلم میل پریدن دارد

تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد

 نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی

باده از دست یدالله چشیدن دارد

رباعیات ناب امیرالمومنین

هردل که بدون مهر حیدر باشد

دل نیست سرای کینه و شر باشد

اسلام به دین مرتضی کامل شد

هرکس که نگشت شیعه کافر باشد

ولایت عشق

هر کس که به سودای علی سر دارد

آخر به چه کس نیاز دیگر دارد

جای عجبی نیست به استقبالش

دیوار دل کعبه ترک بر دارد

غدیر …

خبری آمداز خدای جلیل

هان همه گوش ای اهالیه ایل

خبری که از آن خبر دادند 

در صحف در زبور در انجیل

بـاز هـم وصـف تو را نتوان نمود …

گـر تـمـام عـرش را دفتر کنیم
گـر تـمـام بـحـرها جوهر کنیم

گـر درختـان جهـان گردد قلـم
گـر تـمـام دست هـا گردد عَلَم

ذکر شیعه ها علی مولاست

حرمت خانه ی کریمان است

خادم هر درت سلیمان است

صحن زیبای تو چونان دریاست –

– و ضریحت شبیه مرجان است

مراد اهل راز


مقصود
و مراد اهل راز است علی

تفسیر بهشت دلنواز است علی

تبیین زکات سر حج روح جهاد

حیثیت روزه و نماز است علی.


آمد
به جهان مبشر آزادی

مصباح هدایت بشر در وادی

رسواگر هر حکومت الحادی

سرچشمه ی معرفت امام الهادی

عباس خوش عمل

تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی

تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی!

مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی!

دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی!

دو بیتی های غدیر

تو دین مرا اگر چه یاری کردی

 در مکتب عشق جان نثاری کردی

 ابلاغ ولایت علی گر نکنی

 انگار نه انگار که کاری کردی

دکمه بازگشت به بالا