هر که از سفره یِ ایمان تو شک بردارد
بِروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد
آسمانِ سرِ ما سایه یِ اولاد علی ست
پس محال است که این سقف ترک بردارد
هر که از سفره یِ ایمان تو شک بردارد
بِروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد
آسمانِ سرِ ما سایه یِ اولاد علی ست
پس محال است که این سقف ترک بردارد
خلقت عالم به دستان خدای مرتضاست
هردو عالم هرچه باشد خاک پای مرتضاست
مدحت شاه جوانمردان بگویم روز و شب
رزق و رزوی من ازذکر و ثنای مرتضاست
نمیخواهم به روی تن سری را
که باور میکند هر باوری را
تمام فکر من این است در سر
که بندازم از این سر خودسری را
همین که برق نگاهت به جانمان افتاد
چو شعله شد به همه دودمانمان افتاد
همین که گفته شد اسمت عبادت محض است
همیشه و همه جا بر زبانمان افتاد
از روز اول خلقت علی بـود و خدا بوده
حسابش با تمام خلق ، همان اول جدا بوده
علی ناجی و استاد تمام انبیاء بوده
شب معراج احمد هم خدایش را صدا بوده
تا دست یداللهیتان رازق کل است
در قلب گدای تو دگر کی غم نان است
از ترس نگفتیم خدایی خودت اما
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
«حق روز ازل کل نعم را به دلم داد»
بر روی سرم سایه عشق علی افتاد
از لطف خدا شد دل تنگم علی آباد
هر ذره ای از جان و تن من شده فریاد
به بندگی نرسد بنده ای به پای علی
قلم چه عاجز ولال است در ثنای علی
محب آل علیم خوشم که اثباتِ
حلال زادگی من بود به پای علی
چشم عاشق را ز احسان غرقه ی خونش کنید
لاابالی بود اگر از لطف مجنونش کنید
جسم خاکی ام اگر خاک قدوم او نشد
روز و شب لعنت کنیدش تا که ملعونش کنید
دیوانگی در عشق اصلا دلبخواهی نیست
پس در حقیقت های عالم اشتباهی نیست
از پیچ و تاب گیسوانت خوب فهمیدم
غیر از مسیر مستقیمت هیچ راهی نیست
به او دادند کشتی را که در آن ناخدا باشد
در این دنیای خاکی او تجلی خدا باشد
خدا بود و نبی بود و بنا شد حضرت خاتم
نه در روی زمین بلکه امیر ماسوا باشد
سلطان زمین است و اَبَر مرد زمان است
از شوق نگاهش دل من در هیجان است
از کودکی ام نام علی ورد زبان است
صد شکر علی سایه ی روی سرمان است