شعر مدح

یا قاسم ابن الحسن(ع)

تا به دربند شمیران سر فرو برد آن عزیز
خاک دربند شمیران بر تن تهران سر است

از بزرگان جز بزرگی کی بماند در جهان
سبط اکبر هر چه از خود می گذارد اکبر است

عبدِ خطاکار

بیچاره ترین بنده یِ دربارِ تو هستم
من عبدِ خطاکار و گنهکارِ تو هستم

من سائلِ درمانده اَم امّا تو کریمی
اَلمِنَّهُ لِلَّه که گرفتارِ تو هستم

با دلی محزون

با دلی محزون رسیدم دست من را هم بگیر
ای همه عشق و امیدم دست من را هم بگیر

هر زمان رفتم به دنبال کسی غیر از شما
جز ضرر چیزی ندیدم دست من را هم بگیر

ذکر یا علی

حتما دلیل داشت که مأنوس شب شدیم
برشغل خاک بوسیشان منتصب شدیم

هفتادو چند فرقه شده امت رسول
شکراً لِبوتراب که ما منتخب شدیم

آیه ی توحید

اوّلِ ماهِ رجب..شوکت مان پاینده
با قدوم تو شده دولت مان پاینده

روزِ میلاد تو نعمت همه جا گسترده
و پس ازین شده است نعمت مان پاینده

کاش قسمت بشود

کاش قسمت بشود لطف الهی گاهی
به گدایان برسد طرفه نگاهی گاهی

میشود بندهی درمانده و آواره شده
سخت محتاج به آغوشِ پناهی گاهی

ای یدالله

تا لبم چون قدح و نام تو می را داراست
فقه دل گفته که می خوردن ازاین باده رواست

دائم الخمرم و کم دیده کس اینگونه چو من
که بود مست ولی بر لب او ذکر خداست

آقای عشق

می نویسم نامِ زیبایِ تو را«آقای عشق»
چون غباری می شوم پایِ تو را آقای عشق

قد کشیدی مثل یک سروی به باغِ اهل بیت
ای بنازم قدّ و بالایِ تو را آقای عشق

عَطرِ جَنَّت

تا ابد هر دو جهان بر سرِ خوانِ زهراست
عَطرِ جَنَّت زِ دَمِ مُشک فشانِ زهراست

سِرِّ مَستورِ خُدا کیست بِجُز کُفو علی؟
سَندِ مُعتبرم قبرِ نهانِ زهراست

افضل الأعمال

تا توان داری گدای حضرت صدیقه باش
بی محابا! مبتلای حضرت صدیقه باش

افضل الأعمال عالم..مدح این بانو بود
تا نفس داری ندای حضرت صدیقه باش

چای روضه

این خاک را با اشک توام کرده باشد
دستی که ما را کوزه ی غم کرده باشد

در سجده هایش آیه های “آه” می خواند
تا سینه را محراب ماتم کرده باشد

اباعبدالله

طعنه ی خلق مرا سخت اذیت کرده
بارها آینه از سنگ شکایت کرده

به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید
چه کسی غیر تو اِنقَدر محبت کرده

دکمه بازگشت به بالا