شعر مذهبی

مناجات

ما عمر خویش وقف خرابات کرده ایم

از لطف باده, کسب کمالات کرده ایم

با می گسارها, همه شب تا دم سحر

با خالق یگانه مناجات کرده ایم

پری بدهید

برای شانۀ افتاده ام پری بدهید

دلِ شکستۀ ما را به دلبری بدهید

محبتی بکنید و مرا حرم ببرید

نشان راه به چشم کبوتری بدهید

پای منبرت

لبریزم از حیا و ادب پای منبرت

پر شور و اشتیاقم و تب پای منبرت

ارباب جان تویی سبب سجده های من

آموختم عبادت رب پای منبرت

خصلت عشق

خصلت عشق در این است که هاشا نشود

عشق درّی است که در هر یمی پیدا نشود

بین عشاق سر زلفه سیاهت دعواست

من ندیدم که سر زلفه تو دعوا نشود

کجایی رفیق من؟

پیراهن سیاه کجایی رفیق من؟

 اندوه و اشک و آه کجایی رفیق من؟

 بوی محرم است فضارا گرفته است

 ای بی نظیرماه,کجایی رفیق من؟

هوای تشنه لبی

به اتفاق خودم راهی جنوب شدم

به پای داغ ِ تو, همصحبت غروب شدم

هوا هوای گرفته, هوای تشنه لبی است

برهنه گر نکنم پا, کمال بی ادبی است

رسم نوکری

ﺣﺎﻟﻢ ﺧﺮﺍﺏ, ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﻭﺑﺮﺍﻩ ﻧﯿﺴﺖ

ﺩﺭ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﻋﻤﺮ,ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ

ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺩﻟﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺭﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ

ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﻧﻮﮐﺮﯼ ﺩﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ

می ارزد

بندﮔﯽ درعوض سروریت می ارزد

شعرباشوق ثناگستریت می ارزد

دل وجان را اﮔﺮ از دست دهم ای ارباب

به هوای نفسی دلبریت می ارزد

گروه خون…

آقاگروه خونی من خاک کربلاست.

اصلا به جزشمابه کسی خون نمی دهم.

 

مرابرد…

روی پر جبریل بودم که مرا برد

گفتم نجف می خواهم… اما کربلا برد

 جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است

حظّی که بال فطرس از بام شما برد

ای آقا..

خبر ز آمدنت داده اند ای آقا

تمام لشکرت آماده اند ای آقا

جهان پر است ز یابن الحسن کجایی پس

و مردمان به صف استاده اند ای آقا

شفامزه می دهد

در راه عشق رنج و بلا مزه می دهد

در سلک ماست بزم عزا مزه می دهد

ترجیح می دهم بشوم مبتلا ولی

چون نام تو دواست شفا مزه می دهد

دکمه بازگشت به بالا