شعر مذهبی

زهرای من

خوابی و یا بیدار؟! خوبی یا که پردردی؟!
حرفی بزن‌! جان مرا که بر لب آوردی!

تسبیح را گم کرده ای ! یا گوشوارت نیست؟
با چشم خون مرده به دنبال چه میگردی؟!

یا ابتا

چون زجر، در این سپاه لجبازی نیست
دور از تو بهشت، جای دلبازی نیست
از دخترکان شام هم دلگیرم
گفتند یتیم خارجی بازی نیست !

علی ناظمی

طواف تو

خورشید تابناک تمام مسیرها

هستند در طواف تو ماه منیرها

ای شاهراه یازدهم در مسیر نور

ای دست گیر قاطبه ی مستجیرها

آغوش على

از فقیران غیر ناله انتظارى نیست که
در خزان ما به جز گریه بهارى نیست که

دامن اهل کرم دارد گدا را میبرد
جذبه از معشوق ما باشد هوارى نیست که

نگارا

تا نگارا عَلَم زدی آقا
بابِ جود و کرم زدی آقا
دل خوشی را برای عُشاقت
گُل زهرا رَقم زدی آقا

دلتنگم

کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا
ببخشم نیست در پایم توان پاشدن بابا

نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو
کتک ها خورده ام بی حد نمانده جان به تن بابا

تحمّلِ هجران

در عاشقی, تحمّلِ هجران به من رسید
سرگشتگی به کوه و بیابان به من رسید

کشتیِ دل, به نیل و فراتم به گِل نشست
از دوری ات, دو دیده ی گریان به من رسید

مجلس روضه

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایه این خیمه کرده ایم اقامت

شفیع گریه کنانش ائمه اند یکایک
به این دلیل که جمع است در حسین امامت

اباعبدالله

طعنه ی خلق مرا سخت اذیت کرده
بارها آینه از سنگ شکایت کرده

به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید
چه کسی غیر تو اِنقَدر محبت کرده

رحمت حق

حق رسیده است بگوئید که باطل برود
علم آمد که همی زاهد جاهل برود

وحدت از بارقه اش, جلوه ی دیگر دارد
آمد او تفرقه از بین قبایل برود

امام مهربان

در تکاپوی جنان بودم رسیدم این حرم
در پی دار الامان بودم رسیدم این حرم

روزگار نامناسب با من بی کس نساخت
خسته و قامت کمان بودم رسیدم این حرم

کرم خانه

چه کریمی که کرم خانه او معروف است
همه جا نوکر دیوانه او معروف است
نام او بردم و تا آخر عمرم مستم
درجهان باده و پیمانه او معروف است

دکمه بازگشت به بالا