شعر مرثیه

واویلا

قد غم دال بوده ساعتِ سه
وقت جنجال بوده ساعتِ سه

لشکر مست های کوفه نشین
دور گودال بوده ساعتِ سه

دل مضطرم

بغلم کن که دل مضطر من آشوب است
من اگر سر بدهم قبل تو حالم خوب است

بس کن اینقدر به پیراهن خود چاک نزن
صورت سوخته ات را به روی خاک نزن

سالار زینب(س)

با خدا در حرمت از چه نیایش نکنم
باز همنالهء من شو که فروکش نکنم
چقدر حرف تلمبار شده روی دلم
تو بگو میشود از چشم تو خواهش نکنم؟

سالار زینب

دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی

شب اخر

شب آخر است امشب شب اخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا شده محشر من و تو

برویم دربیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو

حسین من

دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی

آقای من

چشم یک شهر به دست کرم توست حسین
بهترین شادی ما اشک غم توست حسین
سوخت از عمر هرآن لحظه که بی عشق گذشت
عشق نابی که، فقط در حرم توست حسین

اشک روضه

عمرم بدون نوکری ات عزتی نداشت
بی اشک روضه روز و شبم لذتی نداشت
ای شرط توبه ی پدر دور از بهشت
بر ما خدا بدون غمت رحمتی نداشت

حسین من

مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست ؟
مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست ؟

برای در زدن این گدا به خانه‌ی تو
به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟

حسین جان

ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم

قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم

عزیزم حسین

به دنبال تو بودم بین هیات ها شدی پیدا
میان صفحه ی سرخ روایت ها شدی پیدا

به دنبال تو گشتم دسته های سوگواری را
میان کوچه ها بین علامت ها شدی پیدا

عزیزم حسین

چون از ازل شده ام سخت مبتلای حسین
من آن خدای پرستم ، که شد خدای حسین

علی الصباح قیامت نمیکنم قد راست
اگر که سر بگذرام به خاک پای حسین

دکمه بازگشت به بالا