چِه کنم من دلم از بارِ گنه سنگین است
بر سرم این همه آوارِ گنه سنگین است
رو سیه آمده ام تا به درت توبه کنم
یک دل و این همه آثارِ گنه سنگین است
چِه کنم من دلم از بارِ گنه سنگین است
بر سرم این همه آوارِ گنه سنگین است
رو سیه آمده ام تا به درت توبه کنم
یک دل و این همه آثارِ گنه سنگین است
گدای سفره ی مردم شدم غلط کردم
جدا شدم زدرت!گم شدم غلط گردم
مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم
تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم
زائر اگرچه خوب اگرچه بد رسیده
خیر تو به زوار ، بیش از حد رسیده
به ماه و خورشیدی که دائم می درخشند
یک پرتو از انوار این گنبد رسیده
چشم عاشق را ز احسان غرقه ی خونش کنید
لاابالی بود اگر از لطف مجنونش کنید
جسم خاکی ام اگر خاک قدوم او نشد
روز و شب لعنت کنیدش تا که ملعونش کنید
آمده بنده ی گنهکاری
به سرای خدای غفاری
شب تاریک امدم پیشت..
باخودم گفته ام که بیداری!
چشم امید گنه کار تو را می خواند
نسخهٔ این دل بیمار تو را می خواند
از مفاتیح رخت حاجت عالم برسد
دائم الذکر در اذکار تو را می خواند
اصلِ لذّت از مناجاتِ سحرهایم علیست
برترین مضمونِ احیا مدح مولایم علیست
بهترین سوگندِ پیغمبر به درگاه خدا
هر سحر، نامِ شَهَنشاهِ دو دنیایم علیست
با دلی محزون رسیدم دست من را هم بگیر
ای همه عشق و امیدم دست من را هم بگیر
هر زمان رفتم به دنبال کسی غیر از شما
جز ضرر چیزی ندیدم دست من را هم بگیر
تا پای عشق تو میان سینه وا شد
برق دو چشمانم به همراهش رها شد
چشم همه سمت من بیچاره آمد
پس نوکرت آواره پس کوچه ها شد
کاش قسمت بشود لطف الهی گاهی
به گدایان برسد طرفه نگاهی گاهی
میشود بندهی درمانده و آواره شده
سخت محتاج به آغوشِ پناهی گاهی
تا لبم چون قدح و نام تو می را داراست
فقه دل گفته که می خوردن ازاین باده رواست
دائم الخمرم و کم دیده کس اینگونه چو من
که بود مست ولی بر لب او ذکر خداست
بی تو عمرم می رود در قهقرایِ بیکسی
ترس دارم از غم و درد و بلایِ بیکسی
پشتِ من خالی نکن تکیه به دستت داده ام
چون نمی سازد به دل..حال و هوای ِ بیکسی