من همانم که شبی گم کرد راه چاره را
روشنم کن تا نبینم نفس آتش پاره را
دل سیاهی کار دستم داده اما دلخوشم
لطف تو وقتی طلا کرده ست سنگ خاره را
من همانم که شبی گم کرد راه چاره را
روشنم کن تا نبینم نفس آتش پاره را
دل سیاهی کار دستم داده اما دلخوشم
لطف تو وقتی طلا کرده ست سنگ خاره را
پریشانم پی درمان دردم راه می افتم
به یاد لحن فرزند رسول الله می افتم
همان لحنی که شیرین بود و لذت داشت تکرارش
دلم قرص همان وعده است یاد ماه می افتم
تا نگارا عَلَم زدی آقا
بابِ جود و کرم زدی آقا
دل خوشی را برای عُشاقت
گُل زهرا رَقم زدی آقا
ای که در مَحبس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید , به فرمان تو نور افشانی ست
سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سلطانی ست
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها, اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
کاش یک مرتبه …فقط یکبار
می شدم زائر نـگاهِ نـگار
می شدم زائر غبـاری که…
می دهد بوی عشق… بوی بهار
هُرمت گرفت و شعله ی هیزم شروع شد
دریا تو را که دید تلاطم شروع شد
تاب و تبت رسید به مردم شروع شد
باران گرفت و عطر ترنم شروع شد
صد شکر که شام انتظار آخر شد
چشمان , همه از شوق حضورش تر شد
خوشحال ترین مرد جهانست علی
یک بار دگر فاطمه اش مادر شد
زهرا هدایتی
ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم
تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم
عمّاریاسر, اَصبغ و سلمان و مالکیم
حُجر وکمیل و میثم تمّار حیدریم
روز الست, روز ازل, لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسلهای مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
هر شاعری که مدح و ثنایت شروع کرد
اول زعشق کرب و بلایت شروع کرد
روز ازل گریه برای تو را نخست
زینب خدای عشق و وفایت شروع کرد