شعر ورود به محرم

عشق تو

اگر مرا نظر لطفت انتخاب کند
مرا که ذره ام عشق تو آفتاب کند
رهین منت عالم نمی شوم هرگز
اگر حسین مرا نوکرش خطاب کند

سنگینی هجران

سنگینی هجران دلم را می‌فشارد
وقتش شده اشکم چنان باران ببارد

سهمم فراق است و فراق است وفراق است
تقویم، دائم فصل هجران می‌شمارد

حضرت عشق

خلیل خواست که در راه حق جوان بدهد
بنا نبود کسی جز تو امتحان بدهد

نبی شبیه عبایی تورا به دوش گرفت
که تارو پود کسا را به ما نشان بدهد

غروب کربلا

دنیای بی تو رنگ آسایش ندارد
این زندگی بی عشق تو ارزش ندارد

ما را مران از خانه ات چون هیچ جایی
اندازه این خانه آرامش ندارد

سیر مسیر عشق

سیر مسیر عشق شور و حال می خواهد
معشوق حتما عاشق فعال می خواهد

عشق زبانی حاصلش اصلاتقرب نیست
حاجی شدن زنجیره اعمال می خواهد

ماهِ غم

کم کَمک خود را برای ماهِ غم آماده کن
یاحسین برگو..دم و هم بازدم آماده کن

می رسد بوی محّرم از میانِ کوچه ها..
با ادب برخیز از جا و علم آماده کن

محرم شد

دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد…محرم شد

زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد

رنگِ غم

قیدِ اونکه پات نیفتاد میزنم
رنگِ غم به این دلِ شاد میزنم

اگه من محرمت رو ببینم
بغضِ چند ماهمو فریاد میزنم

قلبی شکسته

غربت نشینیم و هوای آشنا داریم

قلبی شکسته… اشک هایی بی ریا داریم

زهرای مرضیه به ما قطعاً نظر دارد

وقتی که از داغ حسین او عزاداریم

عزیزم حسین(ع)

نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست

خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست

قبول وصله ی ناجور این بساط منم

قبول جای بیابان کنار دریا نیست

صدای چاوشی ماه

دارد نوای نوحه‌ی خون‌خواه می‌رسد
هر شب صدای چاوشی ماه می‌رسد
لب‌های قدسیان به دمت گرم می‌شود
«باز این چه شورش است»، که از راه می‌رسد

مجلسِ عزا

از این جهان،گدائی ات آقا برایِ ماست
پس ماندگار در همه عالم برایِ ماست

در مجلسِ عزایِ شما سینه می زنیم
یعنی که وقف روضه تان دست هایِ ماست

دکمه بازگشت به بالا