سال ها دل طلب جام می از ما می کرد
طلب می ز فلان ساقی رسوا می کرد
روز و شب گریه برای رخ لیلا می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
شعر ولادت اهل بیت
بی تکلُّـف , بی ریا آغـاز شد
شعـر با لطـفِ خُـدا آغـاز شد
تا زبان از حـرفِ ما و من بُرید
ذکـرِ آن نامْ آشـنا آغـاز شد
شاعر شدم با قنوتی , در دست , دفتر گرفتم
گفتند من هم نوشتم , مضمونی از سر گرفتم
اینجا که من ایستادم , درگاه دارُالاجابهست
صاحب کرم که بماند , من حاجت از در گرفتم
بی دلم بی بهانه میخوانم
غزلی عامیانه میخوانم
آن قدر از خودم رها شدهام
از خودم یک ترانه میخوانم
از لحظه ای که با علمت آشنا شدم
احیا شدم, نفس زدم از خاک پا شدم
پاشید نفْسِ بی هنرم, خاکِ پا شدم
در بین روضه هم نفسِ انبیا شدم
دل به طوفان بزن, بدون حساب
باده پنهان بزن, بدون حساب
بی حساب و کتاب مستی کن
با نگاه ثواب مستی کن
ادب کنید, که از ره, أبا ألادب آمد
قمرترینِ قمرها,یل عرب آمد
به بزم باده خوران,شادی و طرب آمد
و آن یلِ علوی,حیدری نسب,آمد
یاعلی ای تو والیِ عشقم
ای به دستت تعالیِ عشقم
پر زده روحم از تن خاکی
تا سحر در حوالیِ عشقم
قلب عوالم گر در این ایام شاد است
از یمن میلاد جواد ابن الجواد است
ما لذت هر جود را با او چشیدیم
ورنه به ظاهر مرد بخشنده زیاد است
یا جواد الأئمه میگویم
میشود کفتر دلم آزاد
دم باب الجواد با نامت
پدرت هرچه خواستم را داد
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد
هر چه جوشید علی بود ؛ علی بود و خدا
نمک سفره ی این طائفه را حیدر کرد
باید شروع کنیم به نام خدای علم
چون میرسد به گوش دوعالم صدای علم
غیر از یقین به ظن کسی اعتماد نیست
ظن و گمان و حدس تمامش فدای علم