ناصر دودانگه

خیر البشر

خیر البشر وقتی که ختم المرسلین باشد

روزی ما با رحمه للعالمین باشد

عرش از پس کار امانت بر نمی آمد

آمد محمد تا امانت دار دین باشد

شب وصال

من رزق گریه ی سحرم را گرفته ام
از این و آن، سر پدرم را گرفته ام

تکه به تکه نیزه تنش را خلاصه کرد
از دست چوب، مختصرم را گرفته ام

رزق گریه

من رزق گریه ی سحرم را گرفته ام
از این و آن، سر پدرم را گرفته ام

تکه به تکه نیزه تنش را خلاصه کرد
از دست چوب، مختصرم را گرفته ام

بی مهابا ، صف شکن

یک علی آمد به میدان لشکری را مات کرد
چون توسل بر علی و مادر سادات کرد

بی مهابا ، صف شکن، طوفان حیدر را ببین
مجتبی و فاطمه ، شبه پیمبر را ببین

غربت او

بهانه گیر می شوم عمو که آه می کشد
صدای آه او مرا به قتلگاه می کشد

غربت او مرا به این وادی خون کشیده است
بعد علی اصغرش نوبت من رسیده است

آماده ی رزم است

آماده ی رزم است که غربت شده جاری
نه مانده قراری به دل خیمه ، نه یاری

آماده شده تا که میدان برود ، آه
کم مانده به پایان برسد لحظه شماری

ای گل نرگس

ای گل نرگس چرا همپای آهت غربت است
گریه کن لازم نداری ؟ روضه هایت خلوت است

چشم ما کرده هوس یکبار خون گریه کند
روزی این چشم بی توفیق، اشک حسرت است

سائل نواز

ازبس محبت را به ما تکرار کردی
دل کندن از این عشق را دشوار کردی
هربار پشت پنجره فولاد رفتیم
مارا شفا دادی ولی بیمار کردی

عجیب نیست

سلام عشق، علیک السلام هم دارد
کسی که شد حسنی احترام هم دارد

اگر قلم بزنی ، صد کتاب خواهد شد
فضائلی که به لطفش غلام هم دارد

فرات

مست و مواج اگر غرق تمناست فرات
با شکوه آمده ای ، محو‌ تماشاست فرات

چشم در چشم تو انداخت خودش را گم کرد
خوب حس کرد که در محضر دریاست فرات‌

سرافراز

درمان شدند پیش تو بیمارها چقدر
از تو گرفته اند گرفتار ها چقدر

رأفت تویی جلال تویی بیکران تویی
کم‌بوده اند پیش تو بسیار ها چقدر

حب علی

ذاتی که یکتا خلق شد، دو تا نخواهد شد
هرکس گدای او نشد آقا نخواهد شد

دور از علی بودن به نوعی مرگ تدریجی ست
امروزمان بی عشق او فردا نخواهد شد

دکمه بازگشت به بالا