کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی
تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی
حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است
دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی
کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی
تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی
حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است
دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی
وقتی به باغ لاله ی تو خنده میکنند
ناله نکن به ناله ی تو خنده میکنند
با هلهله کنار تنت دست میزنند
همراه دست و پا زدنت دست میزنند
مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
روضه و غصه و دردیم, غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:
به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم , گـــدایِ جوادالائــمّه
غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه
زهر آبت کرده آن قدری که پیدا نیستی
نه! تو فرزند من؛ آن زیبای رعنا نیستی
نیل اشکم را به دست چاره سازت خشک کن
ای مسیحاروی من! کمتر ز موسی نیستی
ای که بر جودت سلیمان نبی رو می زند
روبروی گنبد تو نوح زانو می زند
صحن و ایوان تو را جبرییل جارو می زند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می زند
بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است
در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است
لطفِ یزدان به من ُو ایل و تبارم کم نیست
بهتر از تو به خدا در هـمه یِ عالَم نیست
تو جـوادی و منم سائـل دربار شما
سفره انداخته باشی عـددی حاتم نیست
سر را زِ خاکِ حُجره اگر بَر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی
خواهر نداشتی که اگر بود میشکست
وقتی که بال میزدی و پَر نداشتی
اگر برآید چو مرغی زپیکر خسته ام پر
پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر
به بارگاهی که در آن, هزار موسی ابن عمران
برای خدمت کند رو, به عرض حاجت زند در
مردی که همتراز رخش آفتاب نیست
در غربتش مجال حساب و کتاب نیست
خورشید,پشت ابر رود هم موثر است
زندان برای موسی جعفر حجاب نیست
من هفتمین سلاله ی دربار حیدرم
موسای بی عصای تبار پیمبرم
جسمم کبود و زخمیِ باران کینه هاست
من وارث کبودیِ رخسار مادرم
خیمه گاه مرثیه از نو بنا شد وای من
سینه ی هر عاشقی دارالعزا شد وای من
گره از کار کسی که خود گره وا می کند
لحظه ی آخر به دست زهر وا شد وای من