تا که نگه به حال پریشانی ام کنی
یا که نظر به گریه ی کنعانی ام کنی
پرواز میکنم طرف کاظمین تو
تنها به این بهانه که زندانی ام کنی
تا که نگه به حال پریشانی ام کنی
یا که نظر به گریه ی کنعانی ام کنی
پرواز میکنم طرف کاظمین تو
تنها به این بهانه که زندانی ام کنی
بی تو در این طریق دویدن به صرفه نیست
هِی میدویم و این نرسیدن به صرفه نیست
جان مرا بگیر که این طور بهتر است
دیگر بدون یار تپیدن به صرفه نیست
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی
درهم بخر نگاه نکن که چه میخری
رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی
مادرم گشته گرفتار تنش میلرزد
نیمه جانی شده بسیار تنش میلرزد
باز با بوسه در آغوش گرفته من را
اصلاً انگار نه انگار تنش میلرزد
ماه از برکت نور تو جلا میگیرد
عرش از یمن قدم هات صفا میگیرد
چه شلوغ است مسیر تو همه منتظرند
جبرئیل آمده در راه تو جا میگیرد
نگه به حال دلم کن که بابت تو فقط
نشسته ام بنویسم ز ساحت تو فقط
دوباره قسمت من شد قلم به دست شوم
نشسته ام بنویسم به رخصت تو فقط
آشفته ام شبیه دلِ بی قرار ها
بی رنگ و روست,روی تمام بهار ها
از آینه نمی شود هیچ انتظار داشت
وقتی نشسته است به رویش غبار ها
کمی مراعاتش کن مویش شکستنی است
شبیه مادرمان پهلویش شکستنی است
دگر تو نیزه نزن بس که از سنان خورده
مگر ندیده ای که نیزه از دهان خورده
داغ هیچ غمی به این نمیرسه
منو می کُشه همین ” نمیرسه “
بذار اربعین بیام کرب و بلات
آسمون که به زمین نمیرسه…
یاسین قاسمی
چشمان ما به قدر دو دریا حسینیه ست
امن است ساحل دل ما تا حسینیه ست
ما تکیه میزنیم به این تکیه ها فقط
چون تکیه گاه حضرت زهرا حسینیه ست
شهید کربلا باب الحوائج
کرم کن بر گدا باب الحوائج
دلیل آن تو بودی گر که ارباب
شده خون خدا,باب الحوائج
نگه به حال دلم کن که بابت تو فقط
نشسته ام بنویسم ز ساحت تو فقط
دوباره قسمت من شد قلم به دست شوم
نشسته ام بنویسم به رخصت تو فقط