بر دل نشسته شوق زیارت به عشق تو
دارم همیشه عرض ارادت به عشق تو
با جامع کبیره ی تو عشق می کنم
من هم شدم ز اهل عبادت,به عشق تو
بر دل نشسته شوق زیارت به عشق تو
دارم همیشه عرض ارادت به عشق تو
با جامع کبیره ی تو عشق می کنم
من هم شدم ز اهل عبادت,به عشق تو
زمین و کلّ فلک,هفت آسمان,دنیا
فقط برای حسین آفریده شد اصلاً
بخوان نماز و عبادت بکن خدا را چون…
سرش برای همین ها بریده شد اصلاً
کجایی که ببینی غم گرفتم
عزاداری برا تو کم گرفتم
کجایی که ببینی دم گرفتم
هنوزم معجرو محکم گرفتم
همچون گل لاله که گشته پرپر افتاد
زهر جفا باعث شد از بال و پر افتاد
دستش به دیوار است تا اینکه نیفتد
دستش به دیوار است اما…آخر افتاد
بین مقتل جمعه ای دلگیر می دیدم تو را
در میان نیزه و شمشیر می دیدم تو را
خواب می دیدم که گشته یک کبوتر,سر جدا
در میان خواب و در تعبیر می دیدم تو را
دست و پا می زدی اما پر تو دستش بود
وای من حنجر تو,حنجر تو دستش بود
مصحف پاک خدایی که در این گودالت
هر کسی برگه ای از دفتر تو دستش بود
از فرورفتگی خار بدم می آید
از مکافات,از اشرار بدم می آید
دختری را به خرابات مکانش ندهید
من از این نحوه ی رفتار بدم می آید
هرگز ز یاد من نرود آن جفای شمر
بر روی پیکرت همه بودند,سوای شمر
آن خنجری که بود به روی گلوی تو…
انقدر که کند بود درآمد صدای شمر
عاشقت دور از حرم احساس غربت می کند
باز با عکس حرم یک گوشه خلوت می کند
باز با حال بکاء زانوی غم گیرم بغل
با خودم گویم که آیا او اجابت می کند؟
آتش زنید تا خیمه ای دیگر نماند
بر اهل خیمه,حتی بال و پر نماند
کاری بکن ای حرمله در این نواحی
تا بر نوامیس حسین معجر نماند
گلی پرپر اگر باشد تمام است
تنی بی سر اگر باشد تمام است
برای ذبح یک بی جان خسته
فقط خنجر اگر باشد تمام است
لحظه ی بی جان شدنش گفت: آب
هرچه که نیزه زدنش گفت: آب
حرمله بر شانه ی قاتل زد و . . .
گفت:شنیدی سخنش؟ گفت: آب…