شعر ولادت امام حسن (ع)

جانم حسن

قصد من تا شما رسیدن بود
دست از از غیر تو کشیدن بود

تا تو هستی دلم چه غم دارد
آنکه دارد تو را چه کم دارد

نور علی نور

آسمان می خواهم و حس خوش پرواز را
بال و پر می خواهم و دستی کبوترساز را
همسفر میخواهم و یک فرصت آغاز را
تا خدای نیمه این ماه راهی باز را

کریم آل طه

آروز ازل مست می نوکری ام من
دلداده ی این طایفه ی دلبری ام من
ای ساقی کوثر بده پیمانه به دستم
هرقدر بریزی به خدا مشتری ام من

ثمر حیدر و زهرا

مژده امشب ثمر حیدر و زهرا آمد
نیمهء مه، قمر حیدر و زهرا آمد
البشاره، پسر حیدر و زهرا آمد
نور چشم و جگر حیدر و زهرا آمد

اقای کرم

خانه ی فاطمه از عشق منور شده است
عرش در گوشه ی این خانه مصور شده است
امد از سمت خدا انچه مقدر شده است
به علی گفت ملک فاطمه مادر شده است

حُسن یوسف

شاه و ماه ستاره ها سر زد
ماه و شاه ستاره ها سر زد

مشتری هم برای استهلال
سر راه ستاره ها سر زد

ای امامِ باصفا

با تو دنیایم پُر از احساس و عرفان می شود
مِهرِ تو آمیخته با شیره ی جان می شود

ای امامِ باصفا ..دوّم ولیِ قلبِ ما
یک نگاهت بر دلِ ما شکلِ باران می شود

بابِ کرم

نیمه ی ماه رسید و قمری پیدا شد
از فرا سویِ زمان راهبری پیدا شد
نیمه ی ماه رسید و نَفَسم بالا رفت
نَفَسِ تازه تر از تازه تری پیدا شد

دُرِّ کرامت

زینت دست حسن …دُرِّ کرامت شده است
خوبی اش نزد همه مایه ی عادت شده است

دَری ازسمت خدا وا شد و با بارشِ نور
وقت نازل شدن آیه یِ رحمت شده است

مولانا‌حسن‌

دلم درگیر ذکری شد سرورآور
شراب‌بی‌غش‌شیرین‌شورآور
همان‌خورشید‌ظلمت‌سوز نورآور

گل‌دشت‌و‌دمن‌عشق‌است

آیینه ی زهرا

امشب خدا از شاهکارش رونمایی می کند
امشب حسن از عاشقانش دلربایی می کند
هر کس درِ این خانه روز و شب گدایی می کند
با این گدایی بر جهان فرمانروایی می کند

یا حسن ابن علی(ع)

عاشق نشد آنکس که قرن را نشناسد
ای وای اگر بوی وطن را نشناسد

یعقوب به خود گفت الهی که زلیخا
عاشق نشود،یوسف من را نشناسد

دکمه بازگشت به بالا