شعر ولادت اهل بيت (ع)

باز هم روح الامین

باز هم روح الامین دارد غزل می آورد

صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد

تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر

واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد

آماده می شوم

آماده می شوم غزلی را بنا کنم

در شور عشق, قافیه ای دست و پا کنم

باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار

باید که پیر میکده ها را صدا کنم

امید گمشده ی

امید گمشده ی سرزمین سبز خدا

امام مثل پیمبر,پیمبر فردا

تمام وسعت صحرا به عشق تو سبز است

بهشت ساکن صحرای توست زین گلها

امشب خبر

امشب خبر ز عالم بالا رسیده است

زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است

امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری

با هیبت و شمایل طاها رسیده است

پیش دست علی

پیش دست علی را گل فشانی کنید
خلق و خوی نبی را نشانی کنید

شبه نبی اکبر لیلا رسید
روزِ جوان شده !برایش جوانی کنید

چون خدا ما را

چون خداما را ز خاک عالی و اعلا سرشت

از علی باید ســــــــرود و از علی باید نوشت

امن و ایمان و امان میــزان و عدل حق علی

بغض حیدر شد جهنم حـــــب مولا شد بهشت

عشقت

عشقت میان سینه‌ی‌ من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته

مثل اسفند

مثلاسفند دلم روی دلم بند نبود

مدتیروی لبان همه لبخند نبود

درددوری ز پیمبر که خوشایند نبود

وکسی مثل خداوند هنرمند نبود

جان عالم تصّدق سرتان

جانعالم تصّدق سرتان

به فدای شما و مادرتان

توامیری امیر قلب منی

و منم من همیشه نوکرتان

دلم را هوای تو پر کرده است

دلم را هوای تو پر کرده است

غم آشنای تو پر کرده است

حسینیه و مسجد و دیر را

نسیم دعای تو پر کرده است

تاج سری و

تاج سری و هر نفس ما ارادتاست

آقا تویی و غیر تو ای شاهرعیت است

روز من همیشه جوان در کنارتوست

شوق شماست این دل اگر باطراوت است

تو نور آمدی

تو نور آمدی و شب ز خواب خوشپا شد

تو چشمه آمدی اما مدینه دریاشد

گل از گل همه ی خانواده اتشکفت

شکوفه های نگاه تو تا شکوفاشد 

دکمه بازگشت به بالا