ای آفتاب چهره ی تو رشکِ آفتاب
داری به رخ ز نور الهی همی نقاب
ای ماورای عقل بشر قدر و شأن تو
ای در مقام و مرتبه,”لولاک” را خطاب
ای آفتاب چهره ی تو رشکِ آفتاب
داری به رخ ز نور الهی همی نقاب
ای ماورای عقل بشر قدر و شأن تو
ای در مقام و مرتبه,”لولاک” را خطاب
امروز نوشتند کبوتر شدنم را
پرواز کنان راهی دلبر شدنم را
چشمان من از شوق مهیای شراب است
مدیون توام لذت ساغر شدنم را
بر پایه اصول را بنا باید کرد
بر هادی راه اقتدا باید کرد
پیش از نجف و قدم به وادی غدیر
تعظیم به سوی سامرا باید کرد
قاسم نعمتی
باز دلم در هوای حضرت هادی
پرزده تا سامرای حضرت هادی
می کِـشدم سمت بارگاه رفیعش
جذبه ی گنبد طلای حضرت هادی
درد بی درمان به مادادند و درمان ساختیم
اتش نمرود دادند و گلستان ساختیم
فقر ما محدودیت زایی نکردو خیر شد
با گلیم کهنه قالی سلیمان ساختیم
به سر هوای نجف سینه ام خراسانی
شبیه شوق همان پیر مرد سلمانی
بیا بکن دل من را از این پریشانی
رواست کوچه ی دل را کنم چراغانی
تمام درد و دلم را خودت که میدانی
از کریمان سنگ میخواهیم ما , زر میرسد
در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد
لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است
وقت احسان پشت آن احسان دیگر میرسد
دست و پایم رو به ایوانت فقط گم میشود
بیشتر وقت تو صرفِ دردِ مردم میشود
تا که کوری در حرم از تو شفایش را گرفت
حق بده در صحنت اینگونه تلاطم میشود…
قران درون نام مولا شد خلاصه
افتاده ای با ذکرتو پا شد خلاصه
بی چیز در کوی تو دارا شد خلاصه
نامم میان نوکران جا شد خلاصه
مژده مژده مژده مژده آیت عظمی رسید
کاف و ها و یا و عین و صاد و اَعطینا رسید
سَبِّح اسمَ رَبَّکَ الاَعلی تلاوت می کنند
حوریان دارند بر نور تو عادت می کنند
به نام قبله ایرانیان به نام حرم
به نام خادم و جاروکش و غلام حرم
به نام پنجره فولاد و لطف بسیارش
به نام این همه خیر علی الدوام حرم