شعر ولادت اهل بيت (ع)

لالائی بخوان رباب (س) …

وقتی به عشق ِ عشق لبم باز می شود

هر لفظی از نوشته ام اِعجاز می شود

حالا قلم به روی ورق آمده فرود

روی لب مقرَّب رب آمده درود

دردانه ی رئوف

شعری برای ماه رجب دست و پا کنید

دل را پر از ترنُّم  ِ یا ربَّنا کنید

آئینه وار خوبیُّ و بد را جدا کنید

توشه برای روز مبادا سَوا کنید

گل پسر شمس ِ شموس

از عرش ندا آمده أین الرَّجبیُّون

پیغام خدا آمده أین الرَّجبیُّون

شفّافیِّ آئینه ی این سینه خدائیست

مصراع به مصراع من اینبار رضائیست

صبح طلایی

سلام حضرت باران سلام یا مولا

امام زاده ی سلطان سلام یا مولا 

گدا برای تو بودن بهانه می خواهد

ظهور معرفتی عاشقانه می خواهد 

در هوای کاظمین

در ساحل جود خدا باران گرفته

باران نور و رحمت و احسان گرفته 

در هر نگاه این قبیله هل أتایی ست

چشم تهیدستان عالم جان گرفته 

اسیر نگاهتم…

من قطره ام,تو اوج منی,دریای منی

من لفظم و کمال منی,معنای منی 

دنبال رد پای توام,تا به اوج عرش

تو رهنمای راه منی ,مولای منی 

احیاکننده کلمات محمدی

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بالها شبیه وبالند, ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

ولادت امام باقر

برما نظری اگرنمایی کافیست

ازکارم اگرگره گشایی کافیست

عیدی ولادت امام باقر

درمجلس ما اگربیایی کافیست

  سید مجتبی شجاع

 

تصویرگر آینه ها

کیستی تو که نگاهت به حرم راه نماست

طور سینای تو تصویرگر آینه هاست 

کیستی مرد که حاتم شب و روز خود را

بر سر سفره ی اکرام تو مانند گداست 

ستاره باران

این مدینه ستاره باران است

چشم خورشید خیره برآن است

داخل مهد روح ایمان است

روزگار زمین درخشان است

همبازیِّ سه ساله

باید به فکر قافیه های جدید بود

در شهر غمزده به هوای امید بود

باید به مثنوی پر و بال عقاب داد

شوری برای خلقت یک انقلاب داد

تقدیم به مادر…


دلم برای أدای محبتت کم بود

وگرنه یک دل تفتیده آنچه دارم بود…

برایِ از تو سرودن, قلم بهانه گرفت

درون سینه ی تنگم, عطش زبانه گرفت

دکمه بازگشت به بالا