شعر ولادت اهل بيت (ع)

بسم الله نور

 

اری برای گفتن این شعر لازمست

برهم زند قوعد خود را عرض مست

هرواژه آمدوسرجای خودش نشست

امشب برای گفتن از او ذکر لازمست

جمال فاطمی

ای ز سر تا پا همه زهرا صفات

بادبانی تو به کشتی نجات

تار تار گیسویت حبل المتین

می بری دل از امیرالمومنین

نجیبه ی پدر

مطاف کعبه فقط چادر سیاه تو بود

پر ملائکه عرش , فرش راه تو بود

کنار جلوه ی نوری تو دو صد خورشید

همیشه منتظر لحظه ی پگاه تو بود

خاتون

سلام ما به حضور مطهّرت خاتون

درود , دختر ارباب عشق و زیبائی

سلام روشنی چشمهای ثارالله

درود آبی بی انتهای دریائی

 

عجب شبی

عجبشبی ست که یک ماه منظر آوردند

برایهاشمیان باز مادر آور دند

زبسحسین دلش تنگ روی مادر بود

شبیهمادرش اینبار دختر آوردند

یوسف زهرا

 

ای آنکه خداوند یکتابه تو می نازد


تویوسف زهرایی مولا به تو می نازد


توجنت الاعلایی جان بخش مسیحایی


ازبس که تو زیبایی حورا به تو می نازد

سلام برمهدی

 

باران لحظه های پر از خشکـسالـیَم!

احساس آبیِ غزلِ احتمالـیَم!

در این اتاق یک_دو_سه متری م ,دلخوشم

با رنگ آسمانی ِ گلهای قالـیَم

ندیدیم تو را

 

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را

روزی مـا فـقـرا شـربـت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را

ائتلاف

 

فرشتگان سماائتلاف می کردند

به گرد بسترنرگس طواف می کردند

به زیر سایهی محراب سبز گهواره

پیمبران خدااعتکاف می کردند

چقدر حرف دل

چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم

اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟

اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟

اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟

اگر آیی

 

اگر آیی همه شهر به هم میریزد

قله های غم من پشت سرم , میریزد

 

با خبر باش که ای یوسف کنعانی من

دست های کرم اهل کرم میریزد

مجموعه یازده مفصل

 

هنگامه عید خواهد آمد

بر شیعه نوید خواهد آمد

کوتاهی پنجشنبه شب ها !

فردای رشید خواهد آمد

دکمه بازگشت به بالا