شعر ولادت اهل بيت (ع)

مظهر خدا

زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت

توحید انعکاس نمایانتری نداشت

جز در مقام عالی زهرا فنا شدن

ملک وجود فلسفه دیگری نداشت

ما دستمان به رتبه زهرا نمی رسد

تا آن زمان که گردش این روزگار هست

تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست

کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق

پای پیاده عشق به هر دل سوار هست

دریا غریق مرحمت بی کران تو

دریا غریق مرحمت بی کران تو

هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو

خورشید ناز می کشد از ذرهای خاک

آن جا که صبح می گذرد کاروان تو 

قلم زدم به مرکب کنار این فانوس

قلم زدم به مرکب کنار این فانوس

برایتان بنویسم برای اقیانوس

نفس برای شما خرج می شود بی بی

نفس نفس شده این جا کنارتان محبوس

هر بانویی که زینب کبری نمی شود

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد

یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد

مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است

آنگونه که دل همه ی ما خراب شد

خالق ز نـور آل علی کوکب آفـرید

خالق ز نـور آل علی کوکب آفـرید

با یُمن آل فاطمه روز و شب آفرید

روز ازل «اَلَسـتُ بِرَبّک» چـوگفـت حق

«قالوا بَلی»شنید و سپس منصب آفرید

نذر حضرت خورشید

یا رضا گویم و ازگفته خود دلشادم

بنده اویم و از هر چه که غیر آزادم 

مستم ازجام لب لعل شراب انگیزش

بنهاده غمی اندر دل وکرد آبادم 

شهید ولایت

 آمدی و بهشت را با خود

به دل این کویر آوردی

کوثرانه قدم زدی در شهر

خیرهای کثیر آوردی

خوش آمدی یا محمد(ص)

تو امدی و زمین در هوای تو افتاد

و عرش در هوس خنده های تو افتاد

برای درک تنفس در این جهان سیاه

هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد

شاه خشرو

تو را با نام آهو می شناسند

رضای حضرت هو می شناسند

تمام رعیت ملک عظیمت

به نام شاه خوشرو می شناسند

امتداد سوره کوثر

ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی

ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی

آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی

کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی

رطب

امشب ای دل شب مستانگی جان و تن است
قفل افطار دلم دست امام حسن است

امر کرده است که افطار کنم با لعلش
رطب سفره‌ی من خنده‌ی شیرین دهن است

دکمه بازگشت به بالا