شعر ولادت اهل بيت (ع)

اشبه الناس

دل نبرده از پدر هرگز جوانی بیش از این
ماه را کامل ندیده آسمانی بیش از این

تیر مژگان و کمان ابرویش عاشق کش است
بر هدف هرگز نزد تیر و کمانی بیش از این

یا علی اکبر(ع)

شب‌ است‌ و ‌از سرگیسوی شعر می گیرد
دوباره‌ دست‌ دعا عطر استجابت را
اگر چه صحبتِ حاجت نبود ٬ اما دل
در این مقام غنیمت شمرد فرصت را

وجه پیغمبر خاتم

ای همه تاب و تب خاطر بی تاب سلام
روشنی بخش دل حضرت ارباب سلام
وجه پیغمبر خاتم به رخت قاب سلام
خم ابروی شما محور محراب سلام

ارباب عشق

بــر ســر گـهـوارهٔ اربــاب غـوغـایـی بـه پاست
بـر سر بوسیدن رویش چه دعوایـی به پاست

عرش را زهرا خـودش زیـبـا و تـزییـن می‌کند
شوروشوقی در دلش وقت گل‌آرایی به پاست

دریا دل ابوفاضل

شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل

کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل

جانم حسین

خدا بر مصحف خود آیه ی غفران عطا کرده
به خلق خود نماد واژه ی رحمان عطا کرده
پس از اعطای مروارید حُسن، از عرش اعلایش
به دریای علی (ع) و فاطمه (س) مرجان عطا کرده

یا سیدالساجدین

بسم عشقی که نشسته در دلم
عُلقه اش آمیخته شد با گلم
هست کل آبرو و حاصلم
فخر دارم تا قیامت سائلم

وصف ماه

هرچه بین راه گفتم شد علی
هرچه وصف ماه گفتم شد علی
هرچه مدح شاه گفتم شد علی
هرچه بسم الله گفتم شد علی

قلب رو به قبله‌ام

قلب رو به قبله‌ام را کرد احیا پرچمت
ای نفس‌هایم بقربان مسیحا پرچمت

هر محرم با هزاران شوق بر تن کرده‌ام
رخت مشکی ظاهراً، در باطن امّا پرچمت

شیرافکنِ قبیله‌ی آلِ علی

سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است
خورشید در مدارِ خودش ایستاده است

غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ
هر قُله در دیارِ خودش ایستاده است

یا ابالفضل(ع)

قطره ای اشک بهنگام سحر میریزم
واژه ها را همه در پای قمر میریزم

چه کسی واژه به تقدیس صنوبر دارد
غزلی پیشکش این دو برادر دارد

یا قمرالعشیره

ابتدای راه میگویم حسین
با دلی آگاه میگویم حسین
بعد بسم الله میگویم حسین
چهارم این ماه میگویم حسین

دکمه بازگشت به بالا