اجازه هست مرغ دل, کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق, هم قدم شود
اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود
اجازه هست مرغ دل, کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق, هم قدم شود
اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود
نوبت عشق است و کاروبار حرام است
هرچه بجز گفتن از نگار حرام است
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است
کسی که دستِ لطفش ، جانِ آهو را رها کرده،
کجا دست گنهکار و سیه رو را رها کرده؟
به هرسو میروم ، بویِ خوشِ عطرِ بهشت آید،
در این درگاه، یزدان، باغِ شب بو را رها کرده
یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست
رو به کریمان زدن عبادت لبهاست
بستر بیمار وعده گاه طبیب است
خیری اگر میدهند برکت تب هاست
تو مجموعهی لطف و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چهگویمکههستی؟چهگویمچههایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد
مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد
در گلشن دین باز گل یاس در آمد
بانوی قم آمد ، غم عالم به سر آمد
در آن شهری که بانوی بهشتی چون تو هم باشد
سزاوارست نام هر خیابانش “ارم” باشد
رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را
بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد
اینهمه بیشتر اضافه شدن
زدن بال و پر اضافه شدن
حال خوبیست بین این زوار
با دو چشمان تر اضافه شدن
شب میلاد تو در قم شب میلاد زهرا شد
مدینه بوده ای اما قم از عطر تو احیا شد
شدی زهرا شدی زینب شدی جان در تن بابا
زمان شد تحت فرمانت زمین از جای خود پا شد
دوباره آمده ام شعرِ تــازه می خواهم
برایِ عرضِ ارادت اجــازه می خواهم
سکـوتِ شب زده ام را مـرور کن بانـو
بیا و بیــتِ مـرا بیــتِ نــــور کن بانــو
آن کسانی که باورم دارند
سائل اما زر و دِرَم دارند
دوستان فقیر من، غنی اند
دیده بر صاحب کرم دارند
ماه ذی القعده و دلم امشب
میلِ پرواز تا خدا دارد
می روم سمت مقصدی روشن
از مسیری که نور می بارد