شعر ولادت اهل بيت (ع)

نورِ چشمان علی

یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟

او که می‌آید، تو احساس جوانی می‌کنی
باز یادِ رزم و شور پهلوانی می‌کنی

شیران بنی هاشم

حسین آری اگر نوشید از انگشت پیمبر شیر
بنوشد با نگاه این شیر از چشمان حیدر شیر

و با اشکی که می ریزد به لب های پسر،بابا؛
اضافه کرده بر این کاسه ی تا نیمه شِکَّر،شیر

رَفَعَ اللهُ رایَهَ العَبّاس

” یا اباالفضل ” ذکر دائم ماست
مددش یاورِ مداوم ماست
پدرش روز حشر ، قاسم ماست
با دمش ، کردگار ، راحم ماست
یا رب! از نعمتِ ائمّه ، سپاس…

بنام خداوند جان آفرین

“بنام خداوند جان آفرین”
همان خالق آسمان و زمین

به نام نبی و به نام ولی
به جاه محمّد به شأن علی

پناه آورده ام

به دوشت می کِشی “بار امانت” را تک و تنها
به دامانت پناه آورده ام یا عروه الوثقی
جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا
“الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها”

ابوفاضل

به نام نامی شاه جهان ابوفاضل
به نام ماه زمین و زمان ابوفاضل
به نام اسوه نام اوران ابوفاضل
به غیرت و شرف عشقمان ابوفاضل

حضرت سقا

چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته است
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است

آمـده یــک روز بــعـد از روزِ مـــیلادِ حســیـن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است

عبد صالح

تو کیستی که حرمت اسلام بند توست
معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست

بدو تولدت چه شد ای ماه هل اتی
بوسه به دست های تو زد شاه لافتی

قُرصِ کامل

دختری از پدر خویش سوالی دارد؟
کربلا از چه چنین جَذبه و حالی دارد؟

گفته بابا که عزیز دل من خوب ببین
خاکِ اینجا به لبِ خویش چه خالی دارد!

یا قمر العشیره

رسیده ماه ، ولی جای شب سحر شده است
ابوتراب از امشب اباالقمر شده است

نبود شاد چنین بعد فاطمه مولا
بگو به قاتل محسن ، علی پدر شده است

سید الشباب

تَفَأُلی زدم و اینچنین جواب آمد

بگو به خسته دِلان سید الشباب آمد

جهان مثل ِخزان فصل ِنو بهاران شد

دوباره از کرم حق شمیم ناب آمد

عشق

آمدی خاک آسمانی شد
شب این کوچه کهکشانی شد
عشق را چشمهات بانی شد
زندگی تازه زندگانی شد

دکمه بازگشت به بالا