شعر ولادت اهل بيت (ع)

قصه ی عشق

قصه ی این عشق را میثم روایت می کند
قصه ها را بیشتر عاشق حکایت می کند

گر چه زهرا بر امامان هم امامت داشته
شأن حیدر را ببین، بر او امامت می کند

صبح خلقت

صبح خلقت که خدا حضرت آدم را ساخت
دمِ در بود مسیحا که علی دم را ساخت

اولین روز علی بود و نبی بود و خدا
دومین روز علی قبله‌ی عالم را ساخت

شاه نجف

طاووس ، از پَرهای فضلت مات گشته
آقایی‌ات بر خوب و بد ، اثبات گشته

آن دم که با ذکر تو عطرآگین شود ذهن
بر عاشقانت ، بهترین میقات گشته

درگه جانان

تا که بر آن چهره موی تو حمایل می شود
بر دل دیوانگانت عشق قاتل می شود

نیمه جان است و بدنبال اشارات تو است
تا که از برق نگاهت ماه ، کامل می شود

یا ولی الله

باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است
در امام غایب این عصر،علمش حاضر است

مادر از نسل حسن،بابایش از نسل حسین
خلقتی اینگونه در بین خلایق نادر است

آقای عشق

می نویسم نامِ زیبایِ تو را«آقای عشق»
چون غباری می شوم پایِ تو را آقای عشق

قد کشیدی مثل یک سروی به باغِ اهل بیت
ای بنازم قدّ و بالایِ تو را آقای عشق

عشق آمد

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود

بال و پری زدم به بلندای آسمان

از لطف خود خدای کریمان دری گشود

یا باقر العلوم(ع)

بگو به نور که ماه تمام آمده است
که صبح آمد و پایان شام آمده است
برای شیعه دوباره امام آمده است
خدای فقه و حدیث و کلام آمده است

عطر عشق

رحمت گرفته است تمام مدینه را
پرکرده عطر عشق مشام مدینه را

ازخانه ی محبت سجاد وفاطمه
نوری احاطه کرده تمام مدینه را

نور امامت

می نویسم که هدایت شده ام
باز مرهون عنایت شده ام
می نویسم به دعای سجاد
مادح نور امامت شده ام

طلوع صبح

طلوع صبح رسید و غروب شب آمد
دوباره جان غم و غصه ها به لب آمد
به شادمانی زهرا دگر رجب آمد

به روز اول آن یک امام آمده است
“امام باقر علیه السلام آمده است”

مطهّر زهرا

به نام نور، به نام مطهّر زهرا
برای عرض ارادت به ساحت دریا
نشسته‌ام بنویسم به نام مادر، تا
خدا مرا بنویسد به پای نام شما

دکمه بازگشت به بالا